چکیده:
مقالة حاضر با تمرکز بر این سوال که «آیا متافیزیک توان مقابله با چالشهای شناختی را دارد یا نه؟»، به بحث تطبیقی دربارة نحوة پیوند شکاکیت و متافیزیک در فلسفة کانت و علامه طباطبایی میپردازد. تفاوت شرایط تاریخی زمان کانت و علامه، تفاوت دیدگاه آنها در باب متافیزیک و نیز تفاوت رویکرد فلسفی آنها از جمله مواردی هستند که نوشتة حاضر با تاکید بر آنها سعی میکند به سوال مذکور پاسخ دهد. گفتنی است که شرایط نامناسب علم، دین و اخلاق در زمان کانت و نیز علاقة وی به این سه حوزه، کانت را وادار نمود تا با تفکیک دو تلقی متفاوت از متافیزیک (یعنی متافیزیک طبیعت و متافیزیک متعالی)، و به تبع آن، با اتخاذ یک رویکرد متفاوت در فلسفه، به انتقاد از متافیزیک (متعالی) بپردازد و آن را در پاسخگویی به شکاکیت و چالشهای آن ناتوان بداند. این در حالی است که شرایط تاریخی زمان علامه طباطبایی و تلقی خاص وی از متافیزیک (که ریشه در سنت فلسفة اسلامی دارد،) او را به طرح این ادعا کشاندهاست که متافیزیک نه تنها توان پاسخگویی به شکاکیت و چالشهای موجود را دارد، بلکه همة علوم نیازمند متافیزیک هستند و در واقع، همة دانشهای بشری بدون آن در معرض شکاکیت و تهدیدهای آن قرار دارند.
The present paper, by focusing on the question “Is metaphysics able to cope with cognitive challenges?”, compares Kant’s views on the relationship between skepticism and metaphysics with Allameh Tabataba’i’s. Highlighting their different historical situations and their conflicting conceptions of metaphysics and their different approaches in philosophy, the author attempts to find a convincing answer to the above question. It should be noted that inappropriate conditions of science, religion, and ethics at Kant’s time, as well as, his interest in the aforementioned three domains, forced Kant to criticize (transcendent) metaphysics and its claim in responding to skepticism by distinguishing between two different conceptions of metaphysics (metaphysics of nature and transcendent metaphysics), and consequently, by adopting a different approach in philosophy. While, the historical conditions of Allameh Tabataba’i’s time and his particular conception of metaphysics (which is rooted in traditional Islamic philosophy) have led him to claim that metaphysics not only has the ability to respond to skepticism and existing challenges but is necessary for all sciences in general and that they would be subjected to skepticism without it.
خلاصه ماشینی:
سؤالاتی که دربارة منشاء شکاکیت و امکان شناخت انسان مطرح است، میتوان بدین صورت بیان کرد: «مسئلة اصلی شناختشناسی این است که آیا انسان توان کشف حقایق و اطلاع بر واقعیات را دارد یا نه؟ و اگر دارد، از چه راهی میتواند به آنها برسد؟ معیار بازشناسی حقایق از پندارهای نادرست و مخالف با واقع چیست؟ به دیگر سخن، محور اصلی مباحث شناختشناسی را مسئلة ارزش شناخت تشکیل میدهد و سایر مسائل از مقدمات یا توابع این مبحث بهشمار میروند و چون شناخت دارای انواع گوناگونی است، طبعا مسئلة ارزش شناخت هم ابعاد مختلفی خواهد داشت، ولی آنچه برای فلسفه اهمیت ویژهای دارد، ارزشیابی شناخت عقلانی و اثبات توان عقل بر حل مسائل هستیشناسی و سایر شاخههای فلسفه است» (مصباح، 1392، ج 1: 234).
نظامهای فلسفی قبل از کانت و بعد از قرون وسطی، با توجه به اختلافاتی که به وجود آمده بود و نیز شکاکیتی که در نتیجة سؤالات جدید و پیشرفت علوم تجربی و تعارضاتی که بین علم و دین و یا فلسفه و دین مطرح شده بود، سعی داشتند متافیزیک اصلاحشدهای را ارائه دهند: «هر یک از این نظامها بر آن بودند تا کاملترین نظریه را دربارة مابعدالطبیعه ارائـه دهنـد، ولی آنها هیچ گاه با هم دربارة این مباحث بـه توافـق و اتفـاق نظـر لازم نرسـیدند، چـون ماهیت هر چیزی که در مابعدالطبیعه ارائه میشود، جدالبرانگیز و قابل سـتیزه اسـت.
وی با بررسی و تعریف متافیزیک سنتی و شکاکیت هیوم، سعی کرد نشان دهد راه هر دو گرایش نادرست است و تنها چیزی که به عنوان فلسفة علمی میتوان گفت، فلسفة نقادی خودش است که با تحقیق و تفحص در مبنا و پایة شناسایی انسان به این نتیجه رسید که فقط فلسفة نقادی را میتوان به عنوان فلسفة درست معرفی کرد که در واقع، راهی برای اثبات مبانی فیزیک نیوتنی بود.