خلاصه ماشینی:
هرچند که او حالا «دو مبارز جنبشمشروطه»را مناسب این زمان نمیداند ولی صحنههای سوزناک و زندهای که رییسنیا در آن کتاب خلق کردهاست-از جمله بدرقه و وداع مردم تبریز با ستارخان و یارانش-فراموششدنی نیست.
پیش از انتشار اولین کتابتان چه چشماندازها و برنامههایی برای آینده خود داشتید؟ پیش از آنکه به تالیف کتاب روی آورم با نشریهیآدینه(تبریز)که با همکاری صمد بهرنگی و دوستان دیگر منتشرمیشد،همکاریداشتم و مقالههایی در آن مینوشتم.
چون من تاریخ میخواندم قرارشد که منابع و کتابهای لازم برای مطالعه را تهیهکنم و چون و فرصت کم بود تصمیمگرفتیم که هرکس روی یک موضوع اسکن خاص کارکند.
صمد بهرنگی دربارهی آذربایجان در انقلابمشروطیت،بهروز دهقانی در زمینهی نقش لمپنها در جنبشمشروطه و من هم دربارهی زمینههای اقتصادی و اجتماعی جنبش،بعد هم قرارشد کتابها را بین خود تقسیم و هر مطلبی را که به یکی از این موضوعها مربوط است،بههمدیگر منتقلکنیم.
ولی صمد میگفت که میخواهم اسم خود را تنها روی داستانها و مطلبی که برای بچهها مینویسم بگذارم.
در آن تاریخ من هم مانند صمد در روستا به کار معلمی اشتغالداشتم و پس از اتمام دانشکده فرصت بیشتری برای مطالعه پیداکردم.
حاصل مطالعاتم در این زمینه آذربایجان در سیر تاریخ ایران است که تاکنون سهجلدش منتشرشدهاست.
گفت که این کتاب بهخاطر جنگ و جلوگیری از آسیباحتمالی داخل صندوق است.
این است که کار خود را پی میگیرم.
وقتی بعد ازبه هر انقلاب امکان تدریس که برایم عشقزندگی بود،از من سلب شد توانستم تماموقت خود را به تحقیق و نوشتن-که این هم عشق بزرگی برای من است- اختصاصدهم.