چکیده:
یکی از قواعد مهمی که که از دیرباز مورد توجه فلاسفه بوده است قاعده «واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات» است؛ حکمت متعالیه به این قاعده توجه ویژه دارد و با نگاهی متفاوت از پیشینیان بدان پرداخته است. این مقاله با روش تحلیلی توصیفی به بررسی این مسئله پرداخته است که معنا، ادله و لوازم فلسفی این قاعده در حکمت متعالیه چیست؟ و در پی این بررسی، اثبات شده است که ملاصدرا علاوه بر توجه به لوازم الهیاتی این قاعده که تا پیش از او، از آنها غفلت شده بود با استدلالی نو و متفاوت از استدلال پیشینیان به اثبات مفاد قاعده پرداخته است و علاوه بر ثمراتی که حکمای گذشته برای آن برشمرده-اند عینیت ذات و صفات کمالی را از این قاعده استفاده کرده است. همچنین در این مقاله به برهان های جدیدی که شارحان حکمت متعالیه بر قاعده اقامه کرده اند و پاسخ های آنان از اشکالات براهین قاعده، توجه شده است.
.
One of the important rules that has long been considered by philosophers is that of " wajib ul-wujud wajibun min jami`i l-jihat"; transcendent philosophy pays special attention to this principle and treats it differently from predecessors. This paper with a descriptive-analytical approach, examines the meaning, proofs and philosophical implications of this rule as may be found in the transcendent philosophy. And following this study, it has been proven that Mulla Sadra, in addition to the theological consequences of this rule which had been neglected before him, has substantiated the contents of the rule with a new and different reasoning from the predecessors, and in addition to the fruits counted by predecessor scholars, has based the sameness of the Divne essence and attributes on it. have It has been mentioned in the past that it has used this principle of the essence of perfection. This article also focuses on the new arguments put forward by the commentators of transcendent philosophy in the field and their responses to the drawbacks of the rule arguments.
خلاصه ماشینی:
(همو، 1374: 63؛ 1385: 1 / 152) ملاصدرا بهمعنايي فراتر از فعليت صفات و عدم انتظار توجه دارد و حالت منتظره نداشتن را از فروع اين قاعده ميشمارد؛ (ملاصدرا، 1981: 1 / 122) زيرا بجز واجبالوجود، وجودهاي مفارق نوري ـ که مجرد از ماده هستند ـ هم نسبت به صفات خود حالت انتظاري ندارند و الا امکان استعدادي و در پي آن، ماده به وجود آنها رخنه خواهد کرد و خلف فرض تجرد آنها خواهد بود.
(همو، 1981: 1 / 130) علامه طباطبايي نيز در صورت قياسي استثنايي به اثبات قاعده پرداخته است و در آن به بيان دليل و محذور امتناع ترکب واجب پرداخته است لذا تالي قياس را امکان واجب قرار داده است و برهان را به اين صورت تقرير کرده است: مقدمه اول: اگر واجب نسبت به صفتي كمالي جهت امكاني داشته باشد، بايد خود ذات نيز ممكن باشد.
» (طباطبايي، 1417: 71) اشکال استدلال استاد مصباح يزدي بر برهان فوق خرده گرفته است و در تبيين اشکال خود به اين نکته پرداخته است که مقصود از اينكه ميگوييم: ذات مركب از وجدان و فقدان يا وجود و عدم است تركيب خارجي نيست بلکه تركيب عقلي است؛ يعني اين وجود، وجود ضعيف و ناقصي است كه حيثيت عدمي و امكاني از آن انتزاع ميشود؛ زيرا امکان و عدم، اموري خارجي و عيني نيستند كه در وجود عيني تقرر پيدا کنند و در نتيجه ترکب عيني واجب از امکان و وجوب يا عدم و وجود اتفاق بيفتد پس اين مقدمه مبتني بر اين است كه ذات واجب از هر نوع تركيبي حتي از تركيب عقلي هم پيراسته است و اين برهان در اثبات بساطت واجب و عدم ترکب آن کافي نيست تا از آن وجوب من جميع الجهات استفاده شود و براي اثبات قاعده فوق بايد دليلي اقامه شود که عهدهدار اثبات بساطت خارجي واجب باشد.