چکیده:
این مقاله به تبیین اصطلاح «شهود اخلاقی» در فلسفه میپردازد. پس از تبیین معنای لغوی شهود و سیر تطور معنای این واژه در انگلیسی و فارسی، چهار معنای متداول شهود در فلسفه توضیح داده میشود: 1. شهود افلاطونی یا عرفانی؛ 2. شهود مبادی معرفت؛ 3. شهود کانتی؛ و 4. شهود تجربی. سپس به بررسی اندیشههای متفکران شهودگرا در قرن بیستم پرداخته میشود. در این بررسی، تلاش شده با تتبع در آثار برخی از مهمترین فیلسوفان اخلاق شهودگرا، دیدگاه آنان دربارۀ شهود اخلاقی بررسی شود و از این رهگذر، نشان داده شود که «شهود اخلاقی» در قرن بیستم چه ویژگیهایی داشته است. با برشمردن این ویژگیها مشخص میشود که شهود اخلاقی، نه شهود افلاطونی یا عرفانی است، نه شهود کانتی و نه شهود تجربی؛ بلکه «شهود اخلاقی» یکی از اقسام «شهود مبادی معرفت» است.
This article explains the term "moral intuition" in philosophy. After explaining the literal meaning of intuition and the evolution of the word's meaning in English and Persian, four common meanings of intuition in philosophy are explained: 1. Platonic or mystical intuition; 2. intuition of the principles of knowledge; 3. Kantian intuition 4. Empirical intuition. Then, the thoughts of the 20th-century thinkers are examined. In this study, we have attempted to examine the views of some of the most important intuitive moral philosophers in their works, and in this way, it will be showed that what are the characteristics of the moral intuition in the twentieth century. Listing these characteristics, it will become clear that moral intuition is neither Platonic or mystical, nor Kantian, nor empirical, but "moral intuition" is one of the types of "intuition of the principle of knowledge."
خلاصه ماشینی:
ِ هيچ يک از اين آثار بر ماهيت شهود اخلاقـي متمرکـز نشـده اند و صـرفا آنچـه را کـه در ۱۲۱ شهودگرايي اخلاقي و ديدگاه هاي فيلسوفاني همچون ويليام ديويد راس ذکر شده ، به عنوان تبييني براي شهودگرايي اخلاقي ارائه داده اند.
توضيح آن که آلفرد تيلور در تک نگاري خود دربارٔە ارسطو معتقد اسـت در بـاب تصديقات ، ارسطو معرفت علمي را از ادراک حسـي جـدا مي کنـد و آن را بـه عنـوان معرفـت ِ اثبات شده تعريف ميکند، اما در نهايت ، براي رهايي از تسلسل ، اصول موضـوعۀ هـر علمـي را حقايقي قلمداد ميکند که به صورت شهودي و بديهي به وسيلۀ عقل شناخته ميشـوند (ادوارد تيلور، ۱۳۹۳: ۵۶).
او معتقد بود که فهم متعـارف انسـان ، از تصـورات برآمده از شهود عقلي که متضمن تمايزهاي اخلاقي است ، آن قدر بديهي و آشکار اسـت کـه اگر کسي منکر آن ها شود، نميتوان او را با محاجه مجاب کرد؛ چراکه بـراي ايـن تصـورات نميتوان استدلالي اقامه کرد.
روشـن است که آنچه سيجويک به عنوان شهود اخلاقي ميگويد، از سنخ همان شهودهايي است که ۱۳۲ در قسم دوم از اقسام شهودها ذکر آن گذشت ؛ يعني شـهود مبـادي معرفـت اسـت ؛ بـا ايـن تفاوت که در اين جا مبادي معرفت اخلاقي به شهود فاعل شناسا درميآيد.
استدلال ۲ (استلزام متقابل گزاره هاي بديهي): يکـي از اسـتدلال هايي کـه پريچـارد بـر بداهت اصول اخلاقي ميآورد، از اين قرار است : او در جستاري با عنوان «آيا فلسـفۀ اخـلاق ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 1.