چکیده:
در این مقاله، هدف این است که با بررسی دقیق گزارههای اصلی در کتاب قواعد روش جامعهشناسی، اثر امیل دورکیم، انتقاداتِ اصلی وارد بر آن بیان شود. محتوای این کتابِ مشهور، که یکی از کتب پایه در علم جامعهشناسی است، بیانگر این موضوع است که دورکیم تلاش کرده است تا جامعهشناسی را علمی با موضوع و روش مستقل از علوم دیگر معرفی کند و نشان دهد که این علمْ تجربی است. دیدگاههای خود را در این زمینه در شش فصل در این کتاب بیان کرده است. برخی از مطالب این کتاب در فصول مختلف هرچند برای اثباتِ مطلبی است که گفته شد، در ضمن آن مطالبی آمده است که میتواند بهمنزلۀ اقرارِ دورکیم علیه برداشتِ او شمرده شود که در این مقاله به آن اشاره شده است. همچنین، در برخی موارد، دورکیم از الفاظ و کلماتی استفاده کرده است که میتواند درک دیگران را از دیدگاه وی خدشهدار کند. در برخی موارد، دورکیم بین مفاهیم مغالطه کرده است که این امر به نظریات او انتقاداتی را وارد میکند و در برخی موارد نیز مفاهیم و معناها بهخوبی واضح و روشن نشدهاند.
The aim of this paper is to explain the main criticisms of the main propositions in the book “The Rules of the Methodology of Sociology” by Emile Durkheim. The content of this famous book, one of the basic books in sociology, suggests that Durkheim has attempted to introduce sociology as a science with a subject and method independent of other sciences, and to show that this Science is an experimental science. He described his views on this topic in six chapters in this book. Some of the contents of this book are in different chapters, although it is for the purpose of proving what was said, it also contains the material that can be considered as a confession of Durkheim’s confession against his perception that is referred to in this article. And, in some cases Durkheim has used words which could disclose others' perceptions of his point of view. In some cases, Durkheim has fallen victim to misleading concepts that do not criticize his ideas, and in some cases the concepts and meanings are not clear.
خلاصه ماشینی:
٣. خلاصۀ کتاب در فصل اول ، «واقعیت اجتماعی چیست »، دورکیم تلاش کرده اسـت کـه تعریفـی دقیـق از واقعیت اجتماعی ارائه دهد و اثبات کند که واقعیت اجتماعی موضـوع علـم جامعـه شناسـی است که عینی و از روان شناسی و تاریخ جداست ، زیرا شرط منطقی، برای این کـه موضـوعی علم مستقلی برای خود باشد، این است که موضـوع و روش مسـتقلی از دیگـر علـوم بـرای خود و مختص به خود داشته باشد و اگر عینی باشد، علمی تجربی اسـت .
وانگهی ، ایـن قاعـده اسـاس هـر روش علمی است » (دورکیم ١٣٨٧: ٥٣) و معتقد است : اصلاحی که باید در جامعه شناسی به عمل آید از هر لحاظ عین اصـلاحی اسـت کـه در سی سال اخیر در روان شناسی صورت گرفته است و در جامعه شناسی نیز همـین ترقـی باید صورت گیرد، یعنی این علم باید بیش از امروز از مرحلۀ ذهنی بگذرد و بـه مرحلـۀ عینی برسد (همان : ٥٢).
البته قابـل ذکـر اسـت کـه این روش در ابتدای کار دورکیم ، که قصد دارد اثبات کند علم جامعه شناسـی علمـی مسـتقل از روان شناسی است و باید واقعیت اجتماعی را به طور بسیار واضح و ملموس بشناسـاند تـا تشخیص آن از آن چه واقعیت نیست به طور کامل مشخص شود، کاملاً ضروری و مفید بوده است ، اما با پیشرفت علم و ورود پدیده های اجتمـاعی انتزاعـی جدیـد بـه جهـان اجتمـاعی به تدریج ناکافیبودن این روش مشخص شد و محققان قادر نیستند فقط بـا اسـتفاده از روش عینی و بدون استفاده از روش های دیگر مانند پدیدارشناسی و تفهم بـه کشـف ابعـاد متعـدد حقیقت به طور قابل قبول نائل شوند.