چکیده:
هرمنوتیک با هایدگر (1889ـ1976)، یکی از متفکران و فیلسوفان مغرب زمین، وارد مرحله جدیدی در دوران تاریخی خود می شود، دستاورد عظیم هایدگر این است که فلسفه ورزی را بر محور هرمنوتیک قرار داد. هرمنوتیک در هایدگر بحث و جدل درباره مفاهیم و مقولات نیست، بلکه اساسا آشکار کردن آن چیزی است که در درون ما می گذرد. دازاین (Da-sein) بودن = آنجا، اما آنجا بودن اساسا یعنی، عملی کردن حضور و حی و حاضر شدن؛ عملی که از طریق آن و برای آن معنا در زمان کنونی آشکار می شود. این مقاله، هرمنوتیک را در نظر هایدگر مورد واکاوی و پیرامون چرایی آن قرار می دهد.
خلاصه ماشینی:
(بلخاری، 1376 : 8 ) در هرمنوتیک مدرن، که هرمنوتیک عام و کلی نیز نامیده شده است، تاویل معنی گرایش به جهان شمول شدن دارد، مارتین هایدگر و شاگردش گئورگ گادامر که در تبیین این نوع هرمنوتیک کوشیده اند به نوعی هرمنوتیک «ابژه » را بنیان گذاری کرده اند، فعالیت های ابژه، پدیده یا انسانی که خارج از ذهنیت وجود دارد می تواند مورد تاویل و تفسیر قرار بگیرد، به این هرمنوتیک، هرمنوتیک پدیدار شناسانه نیز گفته شده است.
نکته مهم در کاربرد مفهوم تاویل در اثر بزرگ هایدگر، به نام هستی و زمان (Being and time) (دریفوس، 1376 : 53) است که هایدگر از منش «تاویل گونه شناخت » نه همچون موردی خارجی یا چیزی که شناخت صرفا در موقعیتی خاص بدان می رسد، بلکه همچون «موقعیت بنیادین شناخت » یاد کرده است، هرمنوتیک کارکرد فلسفه محسوب می شود، اندیشه ای است «دایره شکل » که در باره مبانی خویش می اندیشد، پدیداری را تاویل می کنیم، سپس به یاری این تاویل، می خواهیم بنیان تاویل و خود آن پدیدار را بشناسیم.
(احمدی، 1370 : 553) از دیگر اندیشمندان مهم هرمنوتیک مدرن هانس گئورگ گادامر است، مهم ترین کتاب او در زمینه هرمنوتیک، «حقیقت و روش » (Truth and Method) نام دارد، او شاگرد هایدگر است و آغاز اندیشه هرمنوتیک او مباحث هایدگر در مورد تاویل است، اما نه در قلمرو هستی شناسی، بلکه در قلمرو دیگری که از سر ناگزیری آن را «شناخت شناسی » می خوانیم.