چکیده:
تردیدی نیست که مولانا در سرایش مثنوی وامدار متون عرفانی و حکمی پیش از خود است. با وجود این، پاسخ بدین پرسش که چرا مثنوی معنوی یکی از شاهکارهای بیبدیل ادب پارسی است، پرسشی است که سالها ذهن پژوهشگران این حوزه را متوجه خود کردهاست. نبوغ داستانپردازی مولانا نسبت به اخلاف خود یکی از دلایل برتری این اثر است. شاید هیچ شاعری مانند مولانا به این حد در دقایق داستانی تصرف نکردهاست. او گاه داستانی را قبض میدهد و آن را در نهایتِ ایجاز و اختصار بیان میکند و گاه حکایتی را بسط میدهد و آن را در چندصد بیت بیان میکند. در این مقاله، نگارندگان با احصای داستانهای گسترشپذیر در مقایسه با مآخذ آن، به تحلیل پنج داستان مثنوی پرداختهاند و میزان تصرفات مولانا را در ساختار حکایت، با رویکرد اطناب مشخص کردهاند تا تفوق حکایات بسیط مثنوی در مقایسه با مآخذ آن آشکار گردد. نتیجۀ بهدستآمده نشان میدهد که بسط (اطناب) داستان در مثنوی، کاملاً آگاهانه و با اهداف مشخصی بودهاست.
There is no doubt that Rumi wrote Masnavi under the influence of his predecessors’ mystical and theological texts. Yet, why Masnavi is one of the unique masterpieces of Persian Literature is a question that has absorbed researchers’ minds for many years. Rumi’s genius for storytelling is one of the reasons that this work is a masterpiece. Perhaps no poet has modified the nuances of story like Rumi. He sometimes narrates a story with utmost brevity and sometimes extends his narration to hundreds of lines. This paper analyzes five stories of Masnavi in order to study how Rumi alters the usual structure of story. Thus, the article demonstrates that the expansion of stories in Masnavi is a fully conscious act that serves specific goals.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله ، نگارندگان بـا احصـاي داستان هاي گسترش پذير در مقايسه با مآخذ آن ، به تحليـل پـنج داسـتان مثنـوي پرداختـه انـد و ميـزان تصرفات مولانا را در ساختار حکايت ، با رويکرد اطناب مشخص کرده اند تا تفوق حکايات بسيط مثنوي در مقايسه با مآخذ آن آشکار گردد.
هر حکايتي در تبيين حکايت قبل از خود ميآيد و حکايات با پيوندي ماهرانه به هم مرتبط ميشود: مولانا در انتخاب پرسوناژها نيز بسيار دقيق است ؛ مـثلا در دفتـر پـنجم مثنـوي، داستان امير شراب خوار و زاهد خم شکن را از مآخذي وام کـرده کـه اميـر در آن داسـتان ، معتضد عباسي در دوران خلافت اسلامي است .
مولانا در بهره بردن از ظرفيت هاي داستاني، معاني و مفاهيمي را برجسته ميسازد که در مآخذ اين قصه ها مغفول مانـده انـد يـا اشـاره اي انـدک بـه آن هـا شده است : «اصرار بر بيان جزئيات داستان و ذکر همه سخناني که شخصيت ها با هـم رد و بـدل مـيکننـد، از نکـات و جنبـه هـاي برجسـته و چشـمگير مثنـوي اسـت کـه شـيوه داستان پردازي مولانا را به قصه نويسي معاصر بسيار نزديک ميکند» (پورنامداريان ، ١٣٦٩: ٥٥).
او بسياري از حکايات را از متون منظوم و منثور فارسي و عربي قبل از خود گرفته است و بر کسي پوشيده نيست که مولانا مثنوي را به تبعيت از سـنايي و عطـار سـروده اسـت و بـيشـک وامـدار آن هاسـت ، امـا خلاقيـت او در داسـتان پـردازي ، او را از برجسـته تـرين داستان سرايان قرار ميدهد.