چکیده:
مهم ترین پرسش در زمینه روش شناسی علوم اجتماعی یگانگی یا دو گانگی روش این علوم با روش علوم فیزیکی بوده است. یکی از روایت های متمایل به دو گانگی روش شناختی، روش استدلال در علوم اجتماعی را برهان طبیعی می شمارد. برهان طبیعی جایگاهی میان روش اقناع عرفی و روش اثبات قانون وار دارد و بیش از فرمالیسم و زبان مصنوعی به زبان طبیعی متکی است. گفته می شود که علوم اجتماعی در چنین فضایی تحمل ابطال گرایی و قانون وارگی را ندارد. این مدعا، احتمالا، در علم سیاست، و مردم شناسی کمتر از جامعه شناسی، و اقتصاد مناقشه برانگیز است، اما در هر حال، هسته سخت مدعای مورد نظر، عموم علوم انسانی و اجتماعی را فرو می پوشد. نظریه مورد بحث متکی بر ایده دو گانگی بنیادین روش علوم انسانی و غیر علوم انسانی است. مقاله حاضر در مقام شرح و تفسیر این ایده، مبانی، مدلولات و نتایج آن و اشاره ای انتقادی به آن است. در قالب یک تحلیل فلسفی و یک روش مقایسه ای، از این ایده دفاع خواهم کرد که دوانگاری سخت کیش، در برابر کثرت گرایی روشی که منکر نوعی وحدت جنس بعید علم نباشد، قابل دفاع نیست.
خلاصه ماشینی:
"،جدا انگاشته شود،یعنی«استدلال و احتجاج»در علوم اجتماعی و انسانی،هویتی داشته باشد که از بررسی موارد خاص عبور کند و به«تعمیم نسبی» نتایج جستارهای خود،در وراء زمینۀخاص تاریخی-جغرافیایی،دست برد،در این صورت چه الگویی راهنمای فعالیت علمی خواهد بود؟ به نظر میرسد که اگر استدلال تجربی-آزمونی غیر مستقیم قابل وام گرفته شدن و تقلید از حوزۀ علوم فیزیکی نیست،باری روشهای موسوم به تفهمی و تفسیری هم چندان کارساز نخواهد بود،زیرا در روش اخیر،با فاصله گرفتن از هر نوع گسترده و تعمیم2 که غالبا وصف ضروری علمی بود تلقی میشود،از مفهوم مسلط علم دور میافتیم(بودن،1967:12).
تیپ ایدهآل یا نمونه الگووار مفهومی است که دانشمند علم الاجتماع، به اقتضای ضرورت پژوهش،میسازد و چنانچه مفید واقع نشد،در جهت کارآمدی،آن را مورد ترمیم قرار میدهد؛و این یعنی این که«بازسازی علمی واقعیت»به معنای دقیق کلمه،«عینی» نیست،به دست دادن چشماندازهای همسوکنندهای از پروژههیا بازیگران اجتماعی است که به کمک آنها میتوان فردیت یک حادثه،یک موقعیت یا یک رفتار،از سویی،و همسخنی آن با موارد مشابه را،از سوی دیگر،سنجید،و در عین حال،میان دو توقع متعارض(اما ناگزیر)تفرد عینی و تعمیم ذهنی جمع کرد.
آنچه در باب وصف تاریخیت و عدم امکان تعمیم مطلق و صدق احتمالی گزارهها مورد تأکید قرار گرفت،دامن پارهای از علوم غیر اجتماعی را نیز میگیرد و به این ترتیب مجموعه علوم حکم طیفی را مییابد که اگرچه هنگامی که دو سوی آن(مثلا تاریخ و فیزیک)،باهم مقایسه شود تفاوت روش جدی میشود،اما عبور از یکی به دیگری مدارجی را پشت سر میگذارد که پیوسته و با آهنگی کمابیش یکنواخت است و شکاف بنیادین و پرش عمدهای در این میان به دشواری قابل رؤیت مینماید."