خلاصه ماشینی:
"بنده کمینه دعائی که طره؟؟آن معطر گردد و ثنائی که غره روز بتباشین آن منور شود ابلاغ میکند و لیلا و نهارا بدعاگوئی مشغول است رقعه دیگر تا کند ابر در صبوح بهار جام میگون لاله پر زمدام روز بزم تو تیغ زن بادا آفتاب طرب ز مشرق جام عشرت خداوندی از آسیب سنک حوادث ایام مصون باد.
بنده صراحی صفت گردن بطاعت نهاده مداممدام صافی دعا و ثنا در ساغر اخلاص و اتحاد میریزد و سلامی خوشتر از روایح راح و ریحان و تحیتی رعناتر از جولان حباب بر سطح جام عرضه میدارد و دوام اطراد و اسباب عیش و طرب و معاد مسرت مسئلت مینماید (رقعه دیگر) گر آئی خرامان بنزدیک ما درخشان کنی جان تاریک ما بدیدار تو چشم روشن کنیم مر این بزم را همچو گلشن کنیم خدمتی چون نسیم بهار روح افزای و تحیتی چون تذکار ایام وصال غم زدای ابلاغ میکند و عرضه میدارد که بنده بیت(با یکدو لطیف طبع دانا-بیمثل بگاه نظم و انشا)لحظهء چشم روزگار غدار را در خواب غفلت ساخته در کنج بیغوله نشتهاند و در بر روی نااهلان بسته و در خاطر است که زمانی از تندی ابلق زمانه خلاص گردد...."