چکیده:
از قدیمی ترین و مهمترین مسائل متافیزیک چگونگی پیدایش کثرت و ربط آن به وحدت بوده است. ابن سینا در این مسئله دیدگاهی دارد که آکوئیناس در آثار خود، آن را روایت کرده است. دو نقد بر روایتِ آکوئیناس از ابنسینا وارد است: 1. آکوئیناس در گزینش برخی از واژگان لاتین برای رساندن مقصود ابنسینا بهطور دقیق عمل نکرده است؛ 2. او واژۀ «قوه» را در روایت خود آورده و آن را بر همه ماسوی الله اطلاق کرده است؛ حالآنکه چنین اصطلاحی در ادبیات سینوی (بهویژه در کتاب شفا) مشاهده نمیشود. پس مسئلۀ اصلی تحقیق این است که چرا آکوئیناس چنین روایتی از نظامِ خلقتِ ابنسینا ارائه میدهد؟ به باور نگارندگان قرائنی وجود دارد که آکوئیناس از طریق غزالی با این نظر ابنسینا آشنا شده و همین امر در روایتِ او از ابنسینا تأثیرگذار بوده است. خوانش و معادلسازی آکوئیناس هرچند از جهاتی متفاوت با عبارات ابنسینا است، اما درعینحال میتوان آن را سازگار با نظام فلسفۀ ابنسینا دانست.
One of the oldest and most important metaphysical problems is the creation of the multiplicity of things and their relations to oneness. Avicenna adopted a viewpoint on the issue that Aquinas has recited it in his works. Aquinas' narration from Ibn Sina would be criticized on two grounds; First, Aquinas has not acted carefully in choosing some of the Latin words to reflect the Avicenna's point. Second, in the Aquinas' narration, the term "potential" is used referring to everything except God, while such a term does not appear in the Avicennian literature- especially in Shifa (Book of Healing). Thus, the main problem of this study is that, why did Aquinas present such a reading of Ibn Sina's creation system? According to the authors, there are pieces of evidence that show Aquinas learned about Avicenna's viewpoint through al-Ghazali’s treatises. This had a great influence on his recitation of Avicenna. Although reading and terms of Aquinas are in some ways different from the Avicenna's, it can be considered compatible with Avicenna's philosophy.
خلاصه ماشینی:
ترجمه عبارت آکوئيناس در جامع علم کلام ، که در جامع عليه کفار نيز با اختلاف اندکي آمده است ، چنين است : «خدا با تعقل ذات خودش عقل اول را به صحنه ميآورد، که در او [عقل اول ] ازآن رو که وجود متعلق به خويش ندارد، ضرورتا ترکيب از قوه و فعل هست ، چنانکه بعدا آشکار خواهد شد؛ و همچنين عقل اول از جهتي که علت نخستين را تعقل ميکند، عقل دوم را به صحنه ميآورد؛ و به خاطر آنکه ذات خود را به مثابۀ [امر] بالقوه تعقل ميکند، اجرام فلکي را به صحنه ميآورد که علت حرکت است و ازآن جهت که ذات خود را به مثابۀ [چيزي که ] فعليت دارد، تعقل ميکند، نفس افلاک را به صحنه ميآورد»(٣٢٧.
ابن سينا براي پديدآمدن عقل مادون و جرم فلک اقصي و صورت فلک از عقل اول فعل «يلزم » را به کار ميگيرد(ابن سينا، ١٣٨٥، ص ٤٣٨) که به معناي منطقي لزوم ١ نيست ، بلکه درپي آمدن توأم با نوعي ضرورت است ؛ البته ضرورتي که برخاسته از علمي است که باري تعالي به نظام خير و سبب و مسببات طولي اين نظام دارد و معادل لاتين آن (necesse) گذارده شده است (١٩٤.
P ,a١ ٤٧ ST IQ ,١٩٤٧ ‚Aquinas)، اما از اينجا به بعد روايت آکوئيناس از آنچه خود ابن سينا گفته است ، آشکارا جدا ميشود؛ در روايت توماس عقل اول به سبب همان وجود غيري، مرکب از قوه و فعل است ، درحالي که ابن سينا ميگويد کثرتي در عقول مفارقه نيست مگر آنکه معلول ، بذاته ممکن است و به سبب اول تعالي واجب مي شود.