چکیده:
نیچه پس از اعلام مرگ ارزشهای تعقّل مدارانه افلاطونی، ابتدا نیهیلیسم را به دو گونه اساسی منفعل و فعّال تقسیم و آنگاه راه آفرینش ابرانسان و تصدیق همه جانبه زندگی را گذر از نیهیلیسم منفعل به فعال میداند که در فلسفه او تقریباً معادل مراحل دگردیسیهای جان: شتر، شیر و کودک است. شعر فروغ، از سویی بازتاب احساس یا اندوه فلسفی اوست و از سوی دیگر، با داشتن ویژگیهایی چون: بازتاب ارزش و حیثیت حیاتِ عاطفی و حسّی انسان، آزاداندیشی و نبرد با شیوههای ادراک رایج، واقعگرایی، باور به پویایی و جاودانگی و داشتن سیری تحوّلی برای پذیرش کامل زندگی، گویای مقابلهی او با این جهانبینی نیهیلیستی و گذر پیروزمندانه از نوعی نیهیلیسم منفعل به فعال است. هدف از این جستار جستوجوی پیوندگاههای فلسفه شاعرانه نیچه از رهگذر نیهیلیستی با جهانبینی خاصّ فروغ از رهگذر سیر تحوّلی- تکاملی اندیشه و شعر اوست. روش تحقیق، کیفی و رویکرد غالب ناظر بر تحلیلها، رویکرد نقد فلسفی از گونهی فلسفهی غیرمفهومی و گاهی رویکرد توصیفی با تکیه بر گزارههای شاعرانهی آن دو است.
After proclaiming the death of Platonic ideological values, Nietzsche initially divides nihilism into two passive and active forms, and then introduces the creation of supernatural and universal recognition of life through passive nihilism to active, which, in his philosophy, is almost equivalent to the stages of the transformation of John: Camel, milk and baby. Forough Farrokhzad's poetry, on the other hand, reflects his philosophical feelings or griefs, and on the other hand, having features such as: Reflecting the value and dignity of the human emotional and emotional life, freedom of thought and struggle with common perceptions, realism, belief in dynamism and immortality, and having The transformation of life for the full acceptance of life suggests that he opposes this nihilistic worldview and his victorious passage from a passive nihilism to active. The purpose of this quest is to seek links between Nietzsche's nonsense and poetic philosophy through Nihilism with a particular worldview of Forough through the evolutionary evolutionary course of his thought and poetry.
خلاصه ماشینی:
شعر فروغ فرخ زاد هم ، از سويي بازتاب احساس يا اندوه فلسفي اوست و از سوي ديگر، با داشتن ويژگي هايي چون : بازتاب ارزش و حيثيت حيات عاطفي و حسي انسان ، آزادانديشي و نبرد با شيوه هاي ادراک رايج ، واقع گرايي ، باور به پويايي و جاودانگي و داشتن سيري تحولي براي پذيرش کامل زندگي ، گوياي مقابله ي او با اين جهان بيني نيهيليستي و گذر پيروزمندانه ي او از نوعي نيهيليسم منفعل به فعال است .
١-٣- سؤالات اصلي پژوهش پرسش هايي که ما در اين جستار در پي پاسخ به آن ها بوده ايم ، به شرح ذيل است : ١- با توجه به سير تحولي و تکاملي شعر و انديشه ي شعري فروغ فرخ زاد، چگونه مي توان آن را بر نيهيليسم منفعل در فلسفه ي غيرمفهومي نيچه تطبيق داد و با آن ارزيابي کرد؟ ٢- فروغ فرخ زاد چگونه و از راه کدام گرايش ها، در شعر و انديشه ي شعري خود، از مرحله ي يأس منفعل گذر مي کند و با رسيدن به اقليم نيهيليسم فعال ، خود را به ابرانسان نيچه اي نزديک مي کند؟ ١-٤- پيشينه ي پژوهش اگرچه به نظر مي رسد تاکنون شعر و جهان بيني فروغ فرخ زاد بر انديشه ي فلسفي مشخص يا دستگاه فلسفي خاصي سنجيده نشده است ، اما پژوهش هاي تطبيقي بسياري بر شعر فروغ انجام شده است ؛ اغلب اين پژوهش ها گاه بر محور انطباق آن با ديگر آثار ادبي ايران و جهان و گاه بر محور تطبيق ذهن و زبان يا معنا و صورت شعر او بر برخي از نظريه هاي ادبي و يا روان - شناختي معروف دنيا قرار گرفته اند که در ذيل به چند نمونه از آن ها اشاره مي کنيم : خدابخش اسداللهي (١٣٨٨)، در مقاله اي با عنوان «فروغ فرخ زاد و نظريه ي خودشکوفايي آبراهام مزلو»، با توجه به ويژگي هاي خاصي همچون توانايي در جهت ايجاد تجانس و هماهنگي ميان خودانگاره و تجارب تلخ زندگي ، که مزلو براي يک فرد خودشکوفا ضروري مي داند، نشان مي دهد که فروغ فرخ زاد به عنوان فردي خودشکوفا در مقايسه با ديگران ، استقلال خود را از جامعۀ خويش حفظ مي کند و به واسطۀ آزادي و خودمختاري خويش ، کم تر تحت تأثير محيط اجتماعي قرار مي گيرد.