چکیده:
آغاز داستاننویسی نوین در ایران از جریانات فکری- اجتماعی پس از مشروطه تأثیر بسیاری پذیرفته است. در این مقاله به بررسی بازتاب گفتمان «ملیگرایی» در داستان «فارسی شکر است»، نوشتة محمدعلی جمالزاده پرداختهایم. با بررسی مسائلی که جامعه حوالی سالهای ۱۳۰۰ با آن درگیر است -و با توجه به مسألة بافت و زمینه در خلق متن که در تحلیل گفتمان اهمیت ویژهای دارد- درمییابیم که بحث ملیگرایی اهمیت زیادی در محافل روشنفکری این دوره داشته و در بسیاری از داستانها بازتاب یافته است. جمالزاده که بهعنوان نویسندهای پیشرو در عرصة داستاننویسی نوین مطرح است به وضوح مبانی نظری خود را در مقدمة «یکی بود یکی نبود» تبیین میکند. در این مقاله با بهرهگیری از رویکرد «تحلیل گفتمان انتقادی» فرکلاف میتوان گفت که توجه به گفتمان ملیگرایی در این دوره نتوانسته است آرمانهای متضمن در مفهوم ملیگرایی را که اهم آنها گسترش قدرت و آزادی ملت در برابر حکومت است، تحقق بخشد و داستان «فارسی شکر است» از این نظرگاه نمایندة این نوع ناکامی در جامعة این دوره است.
The beginning of modern fiction writing in Iran has been greatly influenced by post-constitutional intellectual-social currents. In this article, we analyze the reflection of the discourse of “nationalism” in the story “Persian is Sugar” written by Mohammad Ali Jamalzadeh. By examining the issues that society dealt with around the 1300 SH and considering the issue of context in the creation of the text, which is of particular importance in discourse analysis, we find that the discussion of nationalism has been of great importance in the intellectual circles of this period and has been reflected in many stories. Jamalzadeh, who is a pioneer writer in modern fiction, has clearly stated his theoretical foundations in the introduction to "Yeki bud yeki nabud". In this article, using Fairclough's critical discourse analysis approach, it can be said that paying attention to nationalist discourse in this period could not achieve the ideals of nationalism, the most important of which is the expansion of power and freedom of the nation against the government. Therefore, from this point of view “Persian is Sugar” represents this kind of failure in the society of this period.
خلاصه ماشینی:
پرسش نهـايي بخـش توصـيف ايـن اسـت کـه «مـتن ، واجـد چـه نـوع سـاخت هـاي گسترده تري است ؟» - نخست ؛ در بحث ساخت هاي گسترده تر متن ، باتوجه بـه جنبـۀ ارتبـاط داسـتان هاي «يکي بود يکي نبود» با نمونه ها و الگوهاي غربيش ، در بحث ساخت هاي گسترده تر متن باتوجه به جنبۀ ارتباط داستان هاي «يکي بود يکي نبود» با نمونـه هـا و الگوهـاي غـربيش متوجه ميشويم نويسنده در اين داستان به دنبال طرح مسائل جامعه بـه روشـي رئاليسـتي است که تا حدي موفق بوده است (اين موفقيت او، متأثر از الگوهايي از داسـتان نويسـي است که در غرب مطرح است و خود جمالزاده نيز در مقدمۀ کتاب بـدان اشـاره دارد و به طور دقيق تر، بيشتر به رمان اشاره ميکند).
اين که جمالزاده در مقدمۀ «يکي بود يکي نبود» از طريق نقد زبان به نقد گفتمان سـنتي پرداخته است ، قابل انکار نيست ، اما توجه به زبان و مليگرايي رفتـه رفتـه مسـير ديگـري را پيش گرفت و بعد از اندک زماني قدرت حاکم (رضاشاه ) به شکلي ناملموس و شايد هـم بدون خودآگاهي مفهوم مليت را تغيير داده و به جـاي اينکـه آن ملـيگرايـي حقيقـي کـه 1 معنايش متضمن «آزادي» و «حق حاکميـت مـردم » بـود (کـالهون ، ١٣٩٣: ٥٦ و اکلشـال و ديگـران ، ١٣٧٥: ١٩٦) مطـرح شـود، دانشـگاه هـا و قشـر تحصـيلکرده را بـه مفهـوم کهـن مليگرايي متوجه کرد و اين افراد نيز خوش بينانه عمر خود را در اين راه صرف کردند تـا کار به جايي رسيد که پس از سال هاي ١٣١٥ کم کم دريافتند چقدر راه را اشتباه رفته اند و قدرت حاکم چقدر زيرکانه اين مفهوم مقدس (ناسيوناليزم ) را عليه معنـا و هـدف آن کـه آزادي و دست يابي به ارزش ملت باشد به کار گرفته است .