خلاصه ماشینی:
خود نیز به اشاره همین را میگوید: خاموش محتشم!که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا،کباب شد خاموش محتشم!که از این شعر خونچکان در دیده اشک مستمعان خون ناب شد خاموش محتشم!که از این نظم گریه خیز خاموش محتشم که به سوز تو،آفتاب خاموش محتشم!که ز ذکر غم حسین(ع) روی زمین به اشک جگرگون،کتاب شد از آه سرد ماتمیان،ماهتاب شد جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد (به تصویر صفحه مراجعه شود) پس از این او دو بیت تو گفتی شاعر در یافته است که چرخ را در آن فاجعه نقشی نبوده است،پس او را رها کرده است و بسراغ عاملان و کنندگان رفته است و آنکه مهمترین نقش عملی را در صحنه داشته است:پسر زیاد که بروایتی چون پدرش شناخته نبود پسر پدرش مینامیدندش؛زیاد بن ابیه و بروایتی برادر حرامزادهء معاویه.
بهرحال شاعر چرخ را رها میکند که بچرخد و آماج خطاب را عوض میکند و در راه طعنولعن ابن زیاد ملعونها بنام تاریخ نمرود و شداد را نیز به اقتضای لحظهای به میدان آورده است: ای زادهء زیاد نکرده است هیچگاه نمرود این عمل که تو شداد کردهای کام یزید دادهای از کشتن حسین(ع) بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای بهر خسی که بار درخت شقاوتست در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزردهاش به خنجر بیداد کردهای ترسم ترا دمیکه به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند مرثیه در همینجا بپایان میرسد و شاعر اندیشهاش را در همین هراس رها میکند.