چکیده:
هدف: هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی و شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی بر مؤلفههای شناختی (آمیختگی، اجتناب و انعطافپذیری شناختی) و استرس اکسیداتیو زنان مبتلا به دیابت نوع دو بود. روش: روش پژوهش شبه آزمایشی با طرح پیشآزمون- پسآزمون و گروه کنترل بود که بر روی 60 بیمار زن مبتلا به دیابت نوع دو مراجعهکننده به مراکز دولتی سلامت شهر بیرجند در سال 1395 با دو گروه آزمایش (40 نفر) و یک گروه کنترل (20 نفر) به صورت در دسترس و به طور تصادفی انجام شد. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه آمیختگی شناختی گیلاندرز و همکاران (2014)، اجتناب شناختی سکستون و دوکاس (2008) و انعطافپذیری شناختی دنیس و وندروال (2010) بود. همچنین به گروه آزمایش پروتکل رفتاردرمانی دیالکتیکی فندایک (1396)، رفتاردرمانی دیالکتیکی قهاری (1395) و شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی سیگال، ویلیامز و تیزدل (2002) ارائه و به گروه کنترل درمانی ارائه نشد. تجزیه تحلیل دادهها با کمک تحلیل کوواریانس تک متغیره و چند متغیره انجام شد. یافتهها: نتایج نشان داد که رفتاردرمانی دیالکتیک در مقایسه با شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی بر کاهش مؤلفههای شناختی و استرس اکسیداتیو و شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی بر فرونشانی فکر و مؤلفههای هیجانی بیماران مبتلا به دیابت مؤثر است (05/0> P). نتیجهگیری: با توجه به یافتهها میتوان برای بهبود مؤلفههای هیجانی و شناختی بیماران دیابتی از رفتاردرمانی دیالکتیکی در مقایسه با شناخت درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی بیشتر به عنوان درمان مکمل استفاده کرد.
Aim: The aim of this study was to compare the effectiveness of dialectical behavior therapy and mindfulness-based cognitive therapy on cognitive components (fusion, avoidance and cognitive flexibility) and oxidative stress in women with type-2 diabetes. Methods: The research method was quasi-experimental with pre-test/post-test design and control group on 60 female patients with type-2 diabetes referred to public health centers in Birjand (Iran) during 2016. Participants in the two experimental groups (40 subjects) and one control group (20 subjects) were recruited through convenient sampling and the tests administered randomly. Data collection tools included Gilander et al. (2014) Cognitive Integration Questionnaire, Sexton and Ducas (2008) Cognitive Avoidance Questionnaire, and Dennis and Vanderwall (2010) Cognitive Flexibility Questionnaire. Also, the experimental group was presented with Fendaic (2017) Dialectical Behavior Therapy protocol, Ghahari Dialectical Behavioral Therapy (2016) and cognitive therapy based on Seagal, Williams & Tizdell (2002) mindfulness, which was not presented to the control group. Data analysis was performed using univariate and multivariate analysis of covariance. Findings: The results showed that dialectical behavior therapy, in comparison with mindfulness-based cognition therapy on reducing cognitive components, and oxidative stress and mindfulness-based cognitive therapy on thought-suppression and emotional components in patients with diabetes is effective (P Conclusion: According to the findings, dialectical behavior therapy can be used as a complementary therapy to improve the emotional and cognitive components of diabetic patients compared to mindfulness-based cognitive therapy.
خلاصه ماشینی:
رفتاردرماني ديالکتيکي رويکردي شناختي رفتاري مبتني بر اصل تغيير مي باشد و با آموزه ها و فنون فلسفه شرقي که مبني بر اصل پذيرق ميباشد، درميآميزد و بر اين اساس چهار مؤلفه مداخله اي شامل ذهن آگاهي، تحمل پريشاني، تنظيم هيجاني و کارآمدي بين فردي را در شيوه درمان گروهي مطرح ميکند (عرب زاده ، سوداني، شع اع کاظمي و شهبازي، ٣٣٩٩).
بنابراين با توجه به مطالب بيان شده و زمينه پژوهشي موجود، به نظر ميرسد اين دو شيوه درماني، از ظرفيت هاي مناسبي براي اثربخشي بر مؤلفه هاي شناختي (آميختگي، اجتناب و انع طافپذيري شناختي) و استرس اکسيداتيو برخوردار باشند؛ ريرا در رفتاردرماني ديالکتيک، نگرق هايناکارآمد، از طريق تکنيکهاي خاص، مورد بازسازي قرار ميگيرند؛ بدين صورت که درمانگر، در درجه اول ، با کمک مراجع به بررسي و کشف آن ها ميپردازد و سپس از طريق چالش با افکار، سع ي در تغيير آن ها دارد؛ از سوي ديگر، مراجع نيز ترغيب مي شوند تا افکار خود را شناسايي کرده و به رد آن ها بپردازند (محمدي، ٣٣٩١).
نتايج به دست آمده از پژوهش حاضر ناهمسو با يافته هاي پژوهش غلامي جنت آبادي و اميري (٣٣٩٧)، اسداللهي، شع باني و صوفي نيستاني (٣٣٩٧)، چايسا١ و همکاران (٢٦٣٣) و مور و مالينوفسکي ٢ (٢٦٦٩) که اثربخشي شناخت درماني مبتني بر ذهن آگاهي را بر آميختگي و انع طافپذيري شناختي، مورد بررسي و تأييد قرار داده بودند و همسو با يافته هاي پژوهش احمدي، ميرزائيان و مداح (٣٣٩١)، قدم پور، رادمهر و يوسف وند (٣٣٩١)، اسميتس ٣ و همکاران (٢٦٣٦) و ديميدجان ٤ و همکاران (٢٦٣٥) که به تأييد اثربخشي شناخت درماني مبتني بر ذهن آگاهي بر فرونشاني فکر پرداخته بودند؛ است .