چکیده:
در تاریخ بیهقی ضمن گفت و گوی بونصرمشرکان و خواجه احمد حسن میمندی که بونصر در شفاهت از بوبکر حصیری پای می فشرد، چنین آمده است «و اخبار مامون و ابراهیم پیش چشم و خاطر خداوند است، محال باشد مرا که از این معانی سخن گویم که خرما به بصره برده باشم».(بیهقی،۱۳۸۳: ۱۸۰)مصححان گرامی، ابراهیم را که همان ابراهیم بن مهدی عباسی است معرفی نکرده اند، برخی از دانشجویان ارجمند پرسیدند که این مرد کیست؟ در این مقاله کوتاه به معرفی او و آثار و کارهای سیاسی و هنری او پرداخته ام، به امید آن که پرسش کنندگان عزیز را سود بخش باشد.
Reporting a conversation between Bunasr Meshkan and Khajeh Ahmad Hasan Meimandi، in which Bunasr speaks in support of Bubakr Hasiri، Beihaqi states، “The news about Ma`moon and Ebrahim is known to the lord. I won’t speak of this issue، as it is like taking coal to Newcastle.” Ebrahim، whose full name is Ebrahim ibn Mahdi Abbasi، has not been introduced to literature students، who want to know who this man is. The present article introduces him، his works، and his political and artistic activities، hoping to provide an answer to the above questions.
خلاصه ماشینی:
مأمون ، ابراهيم بن مهدي ، ابن شکله ، خلافت ، موسيقي ۰۵۱۱-۸۸۳۲۲۱۹ مقدمه هنگامي که مأمون عباسي در خراسان بزرگ آن روزگار سرگرم انجـام خواسـته هـاي خود بود و حضرت رضا (ع ) را به ولايت عهدي برگزيد و«رضا را سخت کراهيت آمـد کـه دانست که آن کار پيش نرود، اما هم تن در داد از آن که از حکم مأمون چاره نداشت » (بيهقي ، ۱۳۸۳: ۱۵۷) «و علم هاي سياه برانداخت و سبز کرد و نام رضـا بـر درم و دينـار و طـراز جامـه هـا نبشتند و کار آشکار شد»(همان ) دولت مردان عباسي و خويشاوندان مأمون براي برکناري او به پـا خاسـتند، و سـر بـه شورش برداشتند و مأمون را از خلافت عزل کردنـد: در آن ميـان دو تـن از خويـشاوندان مأمون رهبري شورشيان را بر عهده داشتند، و نام هر دو ابـراهيم و نـام پدرشـان محمـد بود.
(خطيب بغدادي ، بـي تـا: ۶/۱۴۴) بخـشندگي و گـشاده دستي و پذيرايي هاي شاهانه او وآگهي بسيارش از پخت وپزغذاهاي گوناگون در بسياري از کتاب ها آمده است ، و گفته اند، گاه با زبان ماهي از برادر خود هارون الرشيد بر سـفره و شام پذيرايي مي کرد و فراهم آوردن يک بشقاب بـزرگ ايـن خـوراک، هـزار درم هزينـه داشته است (مناظر احسن ، ۱۳۶۹: ۱۶۱، مسعودي ، ۱۹۷۰: ۶/۳۵) و به نوشته مسعودي ، هـارون دست از خوردن برداشت و به اسراف کاري ابـراهيم اعتـراض کـرد، و دنبالـه داسـتان اگـر ساختگي هم باشد خواندني است و در همان صفحه و صـفحه هـاي بعـد آمـده اسـت ، او هرگاه از گرفتاري مالي اهل ادب آگاه مي شد، کوشش مي کرد به صـورت نـا آشـنا و سـر زده از آنان دل جويي و به آنان کيسه هاي آکنده از دينار پرداخت کند، و ايـن خـصلت او درچند کتاب آمده است .