چکیده:
استکبارستیزی ازجمله موضوعات مبتلابه اجتماعی است، و تحلیل و بررسی آن موجب عمقبخشی بیشتر آن میگردد. ازجمله مسایلی که در رابطه با استکبارستیزی مطرح میشود، پشتوانه عقلانی و بهطور خاص مبانی معرفتی این موضوع است. آیا استکبارستیزی از مبانی معرفتی پیروی میکند؟ پذیرش کدام مبانی معرفتی منجر به استکبارستیزی میگردد؟ در این مقاله با روش عقلی به بررسی مبانی معرفتشناختی این موضوع پرداخته شده، و در نهایت چگونگی تاثیر این مبانی در استکبارپذیری یا استکبارستیزی نشان داده شده است. برای نمونه امکان شناخت ازجمله این مبانی است که عدم پذیرش آن موجب شکگرایی یا نسبیگرایی شده و در آن صورت مبارزه با استکبار ناموجه خواهد بود. همچنین واقعنمایی گزارههای ارزشی و ارزش معرفتشناختی گزارههای استکباری نیز از دیگر مبانی معرفتشناختی استکبارستیزی هستند که پذیرش آنها تاثیر بسزایی در این موضوع خواهد داشت.
Fighting arrogance is one of the social issues, which further analysis clarifies its angles. Rational foundations and in particular, epistemological foundations are among the most important foundations of the issue of fighting arrogance. Does fighting arrogance follow epistemological principles? Which epistemological principles lead to the issue of fighting arrogance? Using the rational method, this paper examines the epistemological foundations of this issue, and finally shows how these foundations influence admitting or rejecting the arrogance. The possibility of cognition, for example, is one of these principles, which its denial leads man to skepticism or relativism and ultimately to the rejection of the doctrine of fighting against arrogance. Also, the realism of value propositions and the epistemological value of arrogant propositions are other epistemological foundations of fighting arrogance.
خلاصه ماشینی:
مسئلهای که ذهن یک فیلسوف انقلابی را درگیر میکند، آن است که از نظر معرفتشناسی چه مبنایی منجر به استکبارپذیری، و چه مبنایی منجر به استکبارستیزی میگردد؟ آیا میتوان گفت بعضی از کسانی که اقدام به مبارزه با استکبار نمیکنند، مشکل معرفتشناختی دارند و باید در مبانی معرفتیشان تجدیدنظر کنند؟ سؤال اصلی این مقاله آن است که مبانی معرفتشناختی استکبارستیزی چیست؟ و برای پاسخ به این سؤال لازم است به سؤالاتی پاسخ داده شود؛ ازجمله اینکه آیا اساساً شناخت ممکن است تا بگوییم استکباری وجود دارد، یا ممکن نیست؟ آیا گزارههای ارزشی از واقعیتی وراء خود حکایت میکند، یا آنکه صرفاً تابع شرایط ذهنی بوده و اموری اعتباری است؟ و در نهایت آیا گزارههاي استکباری که توسط مستکبران استفاده میشود، نظیر الحق لمن غلب، مائیم که میگوییم چه امری درست است و چه امری غلط است، و...
از ارزشی معرفتی برخوردار هستند؟ ملاک و معیار اینکه گزارههای دارای ارزشی معرفتی باشد، چیست؟ پاسخ به این سؤالات روشن میکند که چرا از نظر معرفتشناسی باید استکبارستیز بود، و چه مبانی برای این دیدگاه وجود دارد.
وقتی کسی قائل به این باشد که شناخت ممکن نیست؛ در واقع به این معتقد شده است که همه معرفتهایش توهمی بیش نیست؛ و آنچه که هر انسانی در زندگی عملیاش بدان ملتزم میشود، در حقیقت با آن معاملۀ یقین کرده و به آن معرفت یقینی دارد؛ و الا هیچکس به توهماتش جامه عمل نمیپوشاند.