خلاصه ماشینی:
"اولین کتابی را که ترجمه کردم،بیست و شش سال داشتم،و طبیعی است که الان فراموش کرده باشم.
تا مردم چه بگویند؛ولی بعد از ترجمهء کتاب تنسی ویلیامز که به نظرم مرگ دستفروش بود،ترجمه را بهطور جدیتری دنبال کردم،ولی دیگر تا چند سال کاری را به فارسی برنگرداندم؛یعنی کتابی را چاپ نکردم،اگرچه همچنان به ترجمه مشغول بودم.
چرا؟ برای دریافت حق الزحمه هر کتاب من باید منتظر چاپ کتاب میشدم و این هم فرایند پیچیده و طولانیای بود که در سی و پنج سال قبل،نزدیک به یک سال وقت میگرفت.
بعد مانند فردی که موظف است این کار را انجام دهد، مشغول ترجمه آن میشوم.
چرا به نوشتن رمان رو آوردید؟ این که کسی دست به کار ترجمه میزند،ارزش خود را دارد،اما تالیف و نوشتن یک کتاب کار دیگری است.
اگرچه من سالهای سال کتابهای زیادی ترجمه کردم،اما نهایتا به این نتیجه رسیدم که باید داستان خودم را بنویسم."