چکیده:
مقاله حاضر با جستجو و کنکاش در برترین آثار حماسی منظوم و منثور ایران و جهان به دلیل
اهمیت و گونه گونی مراسم و آیینهای پهلوانی و پادشاهی به موضوع تولد، آیین زاد روز نامگذاری،
پرورش و تعلیم و تربیت پرداخته و در صدد تبیین کیفیت و جزئیات قابل ملاحظه و هدفمند آن
برآمده است. تولدء با آغاز در تناسب است و آغاز زندگی، در روند جریان و کیفیت آن بیتاثیر
نخواهد بود. چگونگی آغاز زندگی بزرگان حماسه که همواره مورد توجه عام و خاص بودهاند و
روشن شدن نکات مفهومی باریک رسوم در ملل مختلف میتواند پشتوانه فرهنگی غنی هر ملتی را
بنمایاند. بنابراین مقاله حاضر سعی دارد به طور شفاف جنبههای مرتبط با این مقوله را آشکار سازد.
خلاصه ماشینی:
رســم شــايع ديگري که در جاي جاي شــاهنامه به چشــم مي خورد اين است که انگشت نوزاد را آغشته به ماده رنگي معطر و ارزشمندي چون زعفران کرده و به عنوان نشانه بر کاغذ يا نامه اي که به نزد نيا يا پدر فرستاده مي شد، مي نهادند: بــــفرمود خـــفته به فرمـــــانبران زدن دســـت آن خــرد، بر زعــــفران نهــادند بر پشــــت آن نــــامه بـر کــه : نزد ســياووش خــود کـــامه بر (نامه باستان ، ج ٣،ص ٨٢)؛(گرشاسب نامه ، ص ٤٣٢و٤٣٣) نام گذاري شيوه هاي نام گذاري در متون حماسه را مي توان به چند بخش تقسيم نمود: الف ) نام کودک پيش از تولد او برگزيده مي شود مثلا سياوش نام فرزندش را پيش از به دنيا آمدن او به همسرش وصيت مي کند: درخــــت تو گــــر نر بــــار آورد يــــــکي نــــــامور شـــهريار آورد ســرافراز کيخســــروش نــــام کن بــه غم خـــوردن او را دل آرام کـــن (نامه باستان ، ج ٣، ص ٩٧) ب ) نامگذاري کودک از روي نام پدر بزرگ يا به سبب شباهت به او برگزيده مي شود يـــــکي پورش آمد ز تــخمي بزرگ بـه رســم نيا نــام کـــردش طـــورگ (گرشاسب نامه ، ص ٤٤) نام اردشــير بابکان برگرفته از نام پدر و نياي اوســت و براي نوه ايرج نيز، فريدون نام برمي گزيند: مي روشــــن آمــــد ز پر مــايه جام منـــا چـــهره دارد منـــوچـــهر نــام (نامه باستان ج ١ ،ص ٨٠) 203 ج ) افرادي غير از پدر و مادر براي نوزاد نام مي نهند وزير، فرزند دختر اردوان و اردشير را نام گذاري مي کند: از ايوان خـــويش انجمن دور کـــرد ورا نام دســـــتور شـــــاپور کــــرد (همان ، ج ٧، ص ١٢٨) ورا مـــوبدش نـــام شـاپور کـــــرد بـــدان شـــادماني يـــکي سـور کـرد (همان ،صص ١٦٩و١٧٠) داراب را گازري که او را از آب مي گيرد نام مي نهد.