چکیده:
نگارنده در این مقاله سعی داشته دربارهی اندیشههای عرفانی شخصیت سفیان ثوری به بحث
و بررسی بپردازد و در این مسیر موضوعات ریاضت، ورع، خوف و رجاء فنا و... در باب عرفان و
تصوف از دیدگاه وی و مشایخ و پیروانش از منابع مختلف مورد بررسی قرار گرفته است.
تحقیق و تدوین آرای اساسی سفیان ثوری به صورت نظاممند در دورهی جدید تفکر اسلامی و
عرصهی دین شناسی حائز اهمیت است.
نتیجه و ماحصل این تحقیق نشان میدهده زهد شکل آغازین تصوف است که حتی بعد از
تکامل و رشد مفاهیم تصوف باز هم به حرکت خود در همان حال و هوای نخستین ادامه میدهد.
خلاصه ماشینی:
(ابن نديم ، محمدبن اسحاق، الفهرست ، ص٤١٢-٤١١) ١-١-٤: صفات ظاهري شــيخ فريدالدين عطار نيشابوري در کتاب تذکره الاوليا (ص ١٩٥) دربارهي صورت ظاهري ســفيان ثوري؛ روايتي را به نثر نقل ميکند که همان روايت را در الهي نامه ي خود به نظم درآورده است که نگارنده در ذيل به آن اشاره ميکند: مـگر سفـــيان ثـوري چون جـوان بود ز کــوژي قــامت او چـــون کمان بود يــکي گفـــت اي امــام آن جـــهاني چـــرا پشتــت دو تــا شــد در جواني به صورت وقت اين پشت دو تا نيست کـــه پشت تو چنــين ديدن روا نيست چه افتــادست ، مـا را حـــال بر گوي نشــاني ده بيـــاني کـــن خـــبر گوي چنين گفت او کــه اســتاديم بودست کـــه دائــم راه رفتــست و نمـودست چو وقـــت مــرگ او آمـــد پـديدار ببالينـــــش شـــدم ميــــديدمش زار بغـــايت اضــــطرابي در درونــــش کــه ميجــوشيد هـمچون بحر خونش هــمه جان و دلـــش پر آتـــش شک به يــک يـــک مژه صد صد دانۀ اشک مـــيان جــامه در لــرزيده چون برگ دل او را امـــيدي بـــــر در مـــــرگ بدو گـــفتم که شـيخا اين چه حالست زبــان بگـــشاد کايمــان در وبـــالست به پنـــجه سال در خـــون گشته ام من کنــون از تيــغ مـرگ آغشـــته ام مــن خطاب آمـــد که تـــو مردود مـــايي تــو زين در دورشـــو، ما را نــــشايي 157 چــو زو بشـنيدم اين خود را بکشتم طـــراقي زان بــــرون آمــد ز پــشتم چـــو قـول او چنان وقتي چنين بود چـنين شد پشت من چون روي اين بود نصــيب اوستادم چون چــــنينست کـــجا شاگـــرد را امـــيد دينــــست چو شــد انـــجام استاد اين درستم مـــن از شــاگردي خـود دست شستم آنگونه که از روايت عطار برميآيد، سفيان از همان ابتدا، پشتي خميده داشته است و اين گوژپشــتي به دليل ترسي است که بعد از شنيدن سرانجام استاذ بر او غلبه کرده و او ظاهر شده است .
(تهامي، سيدغلامرضا، فرهنگ اعلام تاريخ اسلامي، ج٢، ص١٤٩٤ و نيز جام، شيخ احمد، انس التابئين ، ص٤٩٤) سفيان ثوري گفت : «يک شب بر فضيل عياض رفتم جمله ي شب آيات و اخبار و آثار ميگفتم و چون برخاســتم ، گفتم : اينت مبارک شــبي که دوش بود و اينت ستوده نشستي که اين شب بود.