چکیده:
زنان همواره یا موضوع داغ جریانهای تندروی فمیئیستی روشنفکران در سده کنونی بوده اند؛ یا
در جایگاه مادری مهربان و همسری فداکار ایستاده اند؛ و هرگز پژوهشی تمام نما از حقایق نهفته در
تجربیات, دردهاءتلخ کامیهای آنها، کنشهای درست و نادرست زنانه و واکنشهای روا و ناروای
مردانه ستم دیدگیها و تبعیضهای جنسیتی میان آنها با مردان؛ صورت نپذیرفته است. این پژوهش
برآن است، تا جایگاه زن را در فرهنگ پارسی و در آیینه امثال و حکم - که عصاره فرهنگ توده،
باورهاء پندار، گفتار و کردار مردمان هر سرزمین است - در یک نگاه تحلیلی و انتقادی با رویکرد جامعه شناسی بی هیچ تعصب و گرایشی بررسی نماید.
خلاصه ماشینی:
- زکار زن آيد همه کاستي خجسته زني کو زمادر نزاد (فردوسي)(جمالزاده ، ١٣٥٧:٣٠) - چه خوش گفت شاه جهان کيقباد که نفرين بد بر زن نيک باد (سعدي)(حجازي،١٣٨٥:٣٠) - نــه تنهــا نامــراد آن دلشــکـن باد کــه نفرين خـدا بر هــر چه زن بــاد (رهي معيري) (جمالزاده ،١٣٥٧:٦١ ) زن بد از آنچه در نقل و قول شــاعران پيشــين در امثال ادارک ميشــود، زن ها، خوبشان هم بد و ناپاک است ، حتي اگر از آسمان نزول کرده باشد، تا چه رسد به بدشان و زن خوب در جهان نادر اســت ؛ و امنيتي براي مردان از بدي زنان وجود ندارد؛ واي به آن روزي که زن ، زشت و شلخته ، نانجيب و ناپارسا، بد و خودنما، سليطه و بي عار باشد، رخ نپوشــد؛ خانه نشين نباشــد؛ و راه بازار پيش گيرد؛ و شوخ باشد که هر ناروايي بر 152 وي روا ميشود.
- زن نداري غم نداري (شکورزاده بلوري، ١٣٨٠: ١٧) - نه پيررا به خر خريدن خوبست ؛ نه جوان را به زن گرفتن (حيدري ابهري،١٣٩٠:٣٧ ) -اي گرفتار و پاي بند عيال دگر آسودگي مبند خيال (سعدي)( دهخدا،٣٢٩/١٣٨٣:١ ) زن کني خانه بايد و پس کار بعد آن بنده و ضياع و عقار (اوحدي،١٣٦٢: ٥٢٥ ) - زر و زن نيست الا مايه غمبه جا بگذار چون عيساي مريم !(شبستري، ١٣٦٨: ١٠٦) - چو عيسي گر تواني خفت بي جفت مده نقد تجرد را زکف مفت (جامي)(حجازي،١٣٨٥: ٨٢) - کي گفته بود که زن کني حسن جان خود را اسير غم کني حسن جان (انوري،١٣٨٤: ٩٠٠/٢ ) 156 ٣- بي توجهي به زنان و ناديده گرفتن نيازهاي آنان زن و مــرد هر دو نيازمند عواطف انســاني هســتند؛ودر تکميــل نيازهايي روحي وجســمي يکديگر آفريـــده شــده اند؛ اما متقدمان ادب فارسي در حالي که زن را به واســطه نيازهايش - به ويژه نيازهاي جنســي- سرکوبمي نمودند؛ارضاي اين نياز را به زياده روي و افزون خواهي برمردان نا روا نميدانســتند؛ و ابراز آن از ســوي زنان را تعبير به "آز" مينمودند.