چکیده:
جلالآل احمد از نویسندگان رثالیست در ادبیات داستانی معاصر ایران است و داستانهایش را
به شیوه رئالیستی نوشته است. رئالیسم شیوهای است که به تحلیل اجتماعی, مطالعه و تجسم زندگی
انسان در جامعه و روابط اجتماعی او میپردازد و سعی دارد به انعکاس دقیق زندگی با تمام جزئیات
آن، البته به صورت هنری بپردازد و از این طریق میخواهد که داستان و به طور کلیء هنر یادآور
واقعیت و زندگی واقعی باشد.
در این مقاله داستانهای جلالآل احمد از منظر رثالیسم بررسی شدهاند و نشان داده شده است که
این داستانها با اصول رثالیسم کاملا منطبقاند و در موارد اندکی از ساختار رئالیستی خارج شدهاند.
خلاصه ماشینی:
اين مکتب به منزله جنبشي ادبي حــدودا از اوايل قرن نوزدهم تا آغاز جنگ جهاني اول در ســال ١٩١٤ شــکل غالب نگارش داســتان بود و با پيدايش مدرنيســم در دهه دوم و ســوم قرن بيســتم جنبش رئاليسم رو به افول گذاشت ؛ اما رئاليسم به منزله سبکي از داستان نويسي استمرار يافته و هنوز هم رواج دارد و داراي طرفداران خاص خود نيز ميباشد (پاينده ، ١٣٨٩: ٢٧).
(13-14 :1386 هم چنين با به وجود آمدن طبقه کارمندان در دوره رضاشــاه ، نويســندگاني زندگي آن ها را موضوع داستان هايشــان قرار دادند و به شــيوه رئاليســتي به توصيف اين نوع از زندگي پرداختند که همه ســعي اين نويسندگان در جهت بازتاب دادن واقعيت هاي جامعه با زبان زنده مردم و همچنين توصيف هاي دقيق و عيني موقعيت هاي گوناگون بود که همين امر زمينه را براي ورود رئاليســم در داستان نويســي ايران فراهم کرد.
در مجموعه «ســه تار» هم زاويه ديد منطبق با داستان هاي رئاليستي ميباشد چرا که به عنوان مثال داســتان «بچه مردم » از اين مجموعه ، از زاويه ديد اول شــخص ناظر 289 روايت شده که در آن راوي، خود يکي از شخصيت هاي اصلي داستان است .
لفظ قلم حرف ميزد و شايد به همين دليل بود که وقتي رييس فرهنگ رفت و تشــريفات را با خودش بــرد، از طرف همکارانش تبريک ورود گفت و اشــاره کرد به اين که «ان شاءالله زير سايۀ سرکار، سال ديگر کلاس هاي دبيرستان را هم خواهيم داشت ...