چکیده:
اصل علیت که بر اساس آن هر پدیدهای نیاز به علتی دارد، یکی از مسایلی است کمتر فیلسوفی است که پیرامون آن به بحث وبررسی نپرداخته باشد.این مقاله با روش تحلیلی،اسنادی ونقادی وبا هدف بررسی ومقایسه ماهیت علیت از دیدگاه ملاصدرا وهیوم نگاشته شده است.به نظر می رسد،ریشه انکار علیت درمنظرهیوم با مبانی معرفت شناختی او در نگرش به واقعیتهای خارجی و ذهنی، یعنی اساس تجربی شناخت ارتباط داشت. از دیدگاهملاصدرا، علیت یک اصل فلسفی است که فهم دقیق و عمیق آن تنها از عهده عقل فلسفی بر می آید. و لذا بروز و ظهور آن نیز عمیقتر از تجربه، و در جهان عقلانی است. از این رو، تفسیر علیت ازنظرصدرا از سطح مشاهده و استقرا فراتر میرود و به یک اصل فلسفی تبدیل میگردد که در آن نسبت معلول به علت نوعی نسبت فقر و امکان وجودی است. ملاصدرا با تغییر دیدگاه وجودشناختی، اصل علیت را به نظریه تجلّی بازگرداند. این نظریه را میتوان رویکردی عرفانی به اصل علیت تلقی کرد.
The principle of causality , according to which any phenomenon requires a cause , One of the less known , the philosopher is not paid to the discussion. This paper describes the analytical methods , with the aim of evaluating and comparing the nature of causality Vnqady documents written hume Sadra. It seems , denial of causality Drmnzrhyvm the epistemological roots in the attitude to foreign and subjective realities , the empirical basis of the relationship was. The hume and asdra , causation is a philosophical principle and deep understanding not only of the philosophical wisdom comes from. Therefore , its appearance is deeper than experience , and the world is rational. Therefore , the interpretation of the observation and induction Aznzrsdra path goes further and becomes a philosophical principle where the effect is possible due to the kind of poverty. Mulla Sadra has ontological principle of causality to the theory of theophany. This theory can be considered mystical approach to causation.
خلاصه ماشینی:
عليرغم وجود کتاب ها ومقالات فراوان پيرامون ماهيت اصل عليت ، نگارنده ماهيـت عليـت را ازديـدگاه ملاصـدرا وهيـوم مـورد بررسـي قرارداده ، هدف اصلي بيان تفاوت ديدگاه ملاصدرا وهيوم نسبت بـه عليـت اسـت .
ايـن معنا با علت تامه مطابقت دارد، اما معناي عام عليت از اين قرار است : «موجودي کـه وجـود چيـز ديگري (معلول ) برآن توقف دارد.
(شيرازي، ١٤٢٣، ص ١٢٧و١٢٨) در نزد ملاصدرا، هر معلولي قبل از وجود خـاص خـود در علـت خـود تحقـق دارد، ولـي بـه وجودي اعلي و اتم و همين تحقق در علت ، مبدا صدور معلول است و بدون ايـن تحقـق معلـول ، موجود نخواهد شد.
تجلي به جاي عليت تجلي در لغت به معناي آشکارشدن ، وضوح ، بروز و از نهان خارج شدن است (ابـن منظـور، لسـان العرب ، ص ١٥٠) در کتاب عرفا يعنيآنچه ازانوارغيوب بردل هاآشکارميشود (عبـدالرزاق ، کاشـاني، اصطلاحات الصوفيه ) ملاصدرا، عليت را مترادف تجلـي داشـته اسـت و بـه تبعيـت از عرفـا و بـا استدلال محکم تر از ايشان در مييابد که خلقت جهان همان تجلي ذات حق است و تجليات الهـي نمايانگر صفات متکثر ذات حق اند و در حد ذات از خود چيزي ندارند (شيرازي، ١٤٢٣، ج ٤، ص .
وي در مورد تطور فکري خويش و پـذيرش مسـاله تجلـي بـه جاي عليت ميگويد: « آن چه ابتدا پذيرفتم مبني بر اينکه در عالم وجود، علت و معلـولي هسـت ، نهايتا به اين انجاميد که آن چه علت ناميده ميشود، اصل و معلـول ، شـاني از شـئون و گونـه اي از گونه هاي اوست وعليت وافاضه به تجلي مبدااول به ظهورات مختلف آن است (خـوارزمي، ١٣٥٧، ص ٦٨) .