چکیده:
شعر قلندری یکی از شاخههای شعر عرفانی است که ظهور رسمی آن با شعر سنایی است. از آن پس دامنهی گسترهی آن، چنان است که حتی در شعر شاعرانی چون خاقانی و انوری هم مفاهیم قلندری دیده میشود. بررسی غزل سنایی و عطار به عنوان برجستهترین نمونه های شعر قلندری، شاخصههای اصلی اندیشههای قلندری را به دست میدهد، چنان که از این بررسی میتوان به شخصیّت این شاعران و نیز زبان شعر قلندری رسید. ملاحظهی این معانی که نتیجهی کندوکاوی جدی در این حوزه است، خودبهخود درجهی تقلیدی بودن سخن بعضی از گویندگان قرن هشتم را نشان خواهد داد.
خلاصه ماشینی:
از دقت در اين ابيات ، اين نکته به خوبي روشن مي شود: 2 به سيرت قلنــــدريانم زبيــــــم آنک مستم همي و راه قلنــدر همي زنـــــم (معزي،١٣١٨ : ٧٤٣ ) جز راه قلنــــدر و خـــــــــرابات مپوي جز بــاده و جز سماع و جز يـار مجـــوي (سنايي،١٣٨٠ : ١١٧٦) اي پير مناجاتي رختت به قلنــــدر کش دل از دو جهان برکن دردي به بر اندر کش (عطار، ١٣٨٠: ٣٥٥) آن آه به صدق کز قلنـــــدر خيزد در صومعه هيچ کس نشان مي ندهــــد (عطار، ١٣٧٤: ٢٠٨) گه نعره زن قلنـــــدر آيم با تو گه پيش فتاده بر ســــر آيم با تو (عطار، ١٣٧٤: ٤٣٢) اما ابيات ديگري قبل از قرن هفتم مي توان يافت که قلندر به معني شخص آمده اسـت ؛ از جمله اين ابيات : مو آن رندم کــــــه نامم بي قلنـــدر نه خون ديرم نه مون ديرم نه لنگر چـــــو روز آيه بگــــردم گرد کويت چــــو شو آيه به خشتان وانهم سر (باباطاهر، ١٣٣٣: ٩) چند گويي از قلندر وز طريق و رسم او يا حديث او فرونه يا قلندروار باش (سنايي، ١٣٨٠: ٧٦١ و نيز ٤٨١) اي پسر مذهب قلنــــدر گير که درو دين و کفـــر يکسان است (انوري، ١٣٧٦: ٧٨٤) ببرد سنگ ما و آخر سنگ در سبوي قلندر اندازد (خاقاني، ١٣٧٨: ١٢٣ و نيز ٤٦٦) قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان حلقه بزدم گفتا نه مرد در مايي (عطار، ١٣٨٠: ٦٩٢ و نيز ٣٦١) در شعر گويندگان قرن هفتم نيز بارها به معني شخص به کار رفته است : دل خود ازين عام نيست با کسش آرام نيست گر تو قلندر دلي نيست قلندر بشر (مولوي، ١٣٥٥: ٣، ١٢٤) در بزم قلنـــــدران قلاش بنشين و شراب نوش و خوش باش (عراقي، ١٣٧٥: ٢١٥ و نيز ١٨٥) اگر بپذيريم که قلندر تا قرن هفتم به معني اسم مکان بوده است ، پس بايد در انتساب ابيات پيش گفته به گويندگان آن ها ترديد کرد.