چکیده:
اصطلاح «قضیهٌ فی واقعه» که در مقام اشاره به احادیث صادر شده پیرامون موضوعی خاص بهکار میرود، یکی از عبارات رایج در ادبیات فقه اسلامی است که بهرغم تأثیرگذاری بر ابواب گوناگون، تعریفی روشن از آن در کتب فقهی ارائه نشده است. در این بین، وجود کلمه «قضیه» در ساختار شکلی این اصطلاح، شاخصی است که بر وجود ارتباط آن با سرفصل قضایا در علم منطق دلالت میکند و به علاوه سابقه ارتباطات بین دو دانش فقه و منطق نیز بر این مطلب صحه میگذارد. در این مقاله کوشش بر آن است تا بر تناسب قضایای شخصیه با «قضیه فی واقعه» در فقه تأکید گردد و به نظریاتی که آن را قضیه خارجیه محسوب میکنند انتقاداتی وارد شود. تفاوت مهم بین این دو قضیه ناشی از آن است که قضایای خارجیه در علم منطق دارای ارزش برهانی هستند، اما قضایای شخصیه فاقد این خصیصه میباشند. با اتخاذ این دیدگاه، مقاله حاضر در پی فهم اصطلاح قضیه فی واقعه با کنکاش در ریشههای آن در علم منطق است و در این مسیر به زمینهها و اقتضائات فقهی که باعث تغییر در ساختار شکلی قضیه شخصیه و تبدیل عنوان آن به «قضیه فی واقعه» شده است، نیز میپردازد.
The idiom of “qaziyya fi wagheaa” which is normally used to refer to traditions with a particular subject, is one of the most common terms in the Islamic jurisprudential literature. Despite the importance of this heading, no comprehensive definition of it has been provided. Jurists’ silence about this topic- Which can effectively limit the scope of general rules- makes this hypothesis that its definition has already been imposed: The word of “proposition” in the structure of this term is an important indicator predicates its relation to the topic of the propositions in logic. In addition the precedent of interactions between jurisprudence and logic amplifies this hypothesis. In this regard, it is assumed that the two areas of jurisprudence and logic have been linked with each other throughout history. This article attempts to analyze this term in the context of singular propositions in Logic and criticize those views that consider this term as external propositions. The difference between the two is that unlike singular propositions, external propositions have argumentative value. Adopting this perspective, this article tries to understand the concept of the idiom of “qaziyya fi wagheaa” by discovering its roots in logic.
خلاصه ماشینی:
از سوي ديگر در برخي تحقيقات کنوني در اين خصوص ، بعضاً اصطلاح «قضيه في واقعه » بر قضاياي خارجيه در علم منطق تطبيق داده شده است که به نظر ميرسد با آنچه فقها از به کارگيري اين اصطلاح در نگاشته هاي خود قصد داشته اند در تعارض باشد، زيرا چنان که در متن مقاله خواهيم ديد قضاياي خارجيه در علم منطق داراي ارزش برهاني بوده و اگر قضيهٌ في واقعه ، به قضاياي خارجيه تشبيه شود، اين تمثيل به معناي آن خواهد بود که احکام مندرج در اين نوع روايات از قابليت استدلال و استفاده در برهان برخوردار هستند، اين در حالي است که به نظر ميرسد به کارگيري اصطلاح قضيه في واقعه ، در نگاشته هاي فقهي مختص به جايي است که روايت مورد بحث خالي از ارزش برهاني بوده و قابليت تعميم به بيش از يک مورد يا موضوع مشخص را نداشته باشد.
بر اساس اين نتيجه بايد گفت آنچه از مقايسه احکام فقهي با قضاياي منطقي پس از مطالب مندرج در کتاب فوائد الاصول ١ در ميان فقها، اصوليين و پژوهشگران ديني شهرت شهرت يافته ، تنها به عنوان عاريه گرفتن اصطلاحاتي از منطق و به کارگيري آن ها در اصول فقه و از باب تشبيه و تمثيل بوده است ، مگر آنکه موضوع مد نظر ايشان گزاره هاي 1 ١.