چکیده:
هدف نوشتار پیش رو در وهله ی نخست برقراری دیالوگ میان دو گونه ی ناهمسان از تئولوژیهاست .در نظام تئولوژیک ادیان ابراهیمی مفهوم »خدا «واجد صفاتی است .از مهم ترین این صفات »قهاریت «است .اسلام ، مسیحیت و یهودیت صراحتا خداوند را قهار به معنی »چیره شونده ی مطلق «میدانند .این وجه از خداوند از یگانگی او ناشی میشود .به بیان دیگر یگانگی خداوند هم ارز با قهاریت اوست .در مقابل در نظام تئولوژیک یونان باستان خدایان متعدد حضور دارند .این خدایان هر کدام حیطه ای از فوسیس )طبیعت –هستی (را تحت کنترل دارند .بنابراین فوسیس به مثابه ی عرصه ی تجلّی ایشان نقشی وحدت بخش دارد .خدایان به عنوان یک کلیت همان قدر بر همه چیز احاطه دارند، که فوسیس .از این رو میتوانیم آنان را واجد قهاریت بدانیم .این قهاریت ناشی از شمول مطلق فوسیس است .
خلاصه ماشینی:
از اين رو اين نياز احساس ميشود که ببينيم اولاً اين تصوير تا کجا محصول نصّ صريح کتب مقدس است و ثانياً آيا در نظام هاي دگرگونه اي نظير نظام خداشناسي يونان باستان ميتوانيم چنين مفهومي را رهگيري کنيم ؟ براي پاسخ به اين پرسش ها ابتدا مفهوم قهاريت در اديان ابراهيمي را بررسي خواهيم کرد و سپس کاربرد اين مفهوم در کتب مقدس اديان ابراهيمي )قرآن و عهدين (را به محک قياس خواهيم گذاشت .
اما قاهريت عمل خداوند است و قهاريت ذات خداوند –البته اين هرگز به معناي انفکاک ذات و عمل خداوندي نيست ؛ عمل خداوند در طول ذات اوست .
در سوره ي يوسف آنجا که يوسف با زندانيان مباحثه ميکند قهاريت خداي يگانه را در برابر نقصان خدايان پراکنده ميگذارد تا از اين طريق برتري خداوند را اثبات کند.
اي دو رفيق زندانيام ، آيا خدايان پراکنده بهترند يا خداي يگانه ي قهار؟ )٣٩- يوسف ( در اينجا قهاريت خدا نتيجه ي يگانگي اوست .
)١٨٩ -آل عمران ( در مجموع چنان که در شش آيه ي نخست مشاهده ميشود، قهاريت در قرآن اولاً وجهي ذاتي دارد و ثانياً در کنار لفظ »الواحد «به معناي يگانه آمده است .
از سوي ديگر مسئله ي تجلّي نه تنها امروز در تفسير وجه انسان واره ي خدايان يوناني اهميت دارد، که حتا در دوران هومر نيز واجد ارزش بوده است .
اين گفته را اما نبايد تلاشي در جهت ربط دادن خدايان يوناني به خداي يگانه ي اديان ابراهيمي قلمداد کرد .
آن ها تنها از اين جهت مطلق اند که فوسيس به مثابه ي طبيعت –هستي مطلق است .