چکیده:
آثار نمایشی شکسپیر در خلال سالهای پس از مشروطه، توسط چندی از مترجمان به ایرانیان معرفی شده بود. اما علیاصغر حکمت در پنج حکایت از آثار ویلیام شکسپیر (1321)، ارائهای متفاوت از آثار این نمایشنامهنویس به دست داد. بدین ترتیب که ساختار مبدأ که قالب نمایشنامه است، در فرآیند ترجمۀ حکمت به ساختار قصه و حکایت تبدیل و زبان میمتیک نمایشی با زبان دایجتیک نقالی جایگزین شده است. از اهداف ترجمه در این دوره، برقراری ارتباط با افقهای سرزمینهای اروپایی بود اما با توجه به اینکه هنر کهنسال نقالی در این دوره در اوج خود بود، غلبۀ بسیاری از عناصر و مؤلفههای این قالب ادبی را بهروشنی میتوان در روایت حکمت مشاهده کرد. سلطۀ قالب کهن ادبی بر فرم نوین نمایشنامه در فرآیند ترجمه میتواند ریشه در ساختار استبدادی نهادینه در این مقطع از تاریخ ادبیات ایران داشته باشد. چرا که در ترجمه، فضای گفتگومندی و مکالمه محور نمایشنامه به صورت روایتی داستانی با برتری صدای راوی دانای کل تغییر یافته و نشانی از دیالوگ و گفتگویی که بر شخصیتپردازی و ارتباط کلامی و گفتمانی بین شخصیتها و ایدئولوژیها دلالت کند، به چشم نمیخورد. این نوشتار بر آن است تا با بررسی مؤلفههای نقالی موجود در ترجمۀ حکمت، بافت گفتمانی سیاسی و فرهنگی را که در تبدیل متن میمتیک به دایجتیک نقشمند است، مورد مطالعه قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
اما علي اصغر حکمت در پنج حکايت از آثار ويليام شکسپير (١٣٢١)، ارائه اي متفاوت از آثار اين نمايش نامه نويس به دست داد؛ بدين ترتيب که ساختار مبدأ که قالب نمايش نامه است ، در فرايند ترجمۀ حکمت به ساختار قصه و حکايت تبديل و زبان ميمتيک نمايشي با زبان دايجتيک نقالي جايگزين شده است .
در اين دوره بود که مترجماني چند اقدام به ترجمۀ نمايش نامه هايي از مولير و به ويژه شکسپير کرده بودند تا ضمن معرفي نويسندگان مشهور غربي ، انديشه ها و افق هاي غربي را که در آن دوره گشوده و روشن مي نمود، به فضاي گفتمان فرهنگي ايران وارد کنند.
با توجه به اينکه معناي آثار شکسپير در کشورهاي انگليسي زبان با معناي آن در آلمان ، کشورهاي اسکانديناوي ، فرانسه و اروپاي شرقي تفاوت بسيار داشت و براي مثال در کشورهاي اروپاي شرقي ، ادبيات ملي و درپي آن خودآگاهي ملي پيرامون ترجمه هايشان از آثار شکسپير متجلي مي شد (اسلين ، به نقل از شهبازي ، ١٣٩٣: ١٨)، علي اصغر حکمت (١٢٧١ ـ ١٣٥٩)، سياست مدار و روشن فکر ايراني، يکي از افرادي بود که به ترجمۀ نمايش نامه هاي شکسپير همت گمارده بود.
هرچند نقالي فرمي متفاوت با نمايش و تئاتر بود، «در دورة قاجار، با صحنه پردازي هايي که صورت مي گرفت ، حقيقتا چهرة نمايشي پيدا کرد» (همان ، ٢٠٧) و از شکل داستان گويي صرف خارج شد؛ زيرا نقالي دراساس روايت رويدادي در قالب داستان بوده که يک فرد (نقال ) براي ديگران (تماشاگران ) تعريف مي کرد تا ضمن سرگرم کردن ، از طريق هنر روايتگري در آن ها تأثيرگذار باشد.