خلاصه ماشینی:
ک قصه شاعرانه دکتر عبدالرحمن نجلرحیم از کودکی که دیگر کودک نیست در باره فیلم مستند رادیوگرافی یک خانواده از نحوه ساخت فیلم میتوان فهمید که خانم فیروزه خسروانی به عنوان یک مستندساز کارش را خوب بلد است و تلاش وسواسگونهای دارد تا ترکیبی منسجم، با ریتمی مناسب و بدون لغزش با استفاده از فیلمها و عکسهای آرشیوی مناسب، حال و هوای شاعرانهای به قصهای از دیدسوم شخص گاه غایب و گاه حاضر در زمان وقوع بدهد که در عین حال حدیث نفس فیلمساز هم هست.
البته بدیهی است که در این میان، موضوعات مهمی از نظر روانشناسی این زوج جوان در پرده ابهام بماند: به عنوان مثال: چگونه این زوج با دو خانواده با طرز تربیتی کاملاً متفاوت (یکی کاملاً فرنگی و دیگری شدیداً مذهبی)، در یک مجلس میهمانی با هم آشنا میشوند و نرد عشق میبازند تا جایی که منجر به ازدواج غیابی میشود؟ دیگر اینکه آیا قبول شرایط جدید برای عبور از باورها از طرف مادر و خو گرفتن با محیط زندگی غربی، لزوماً با نوعی از دست رفتن هویت همراه است؟ آنهم (به تصویر صفحه رجوع شود)با توجه به اینکه مغز و ذهن آدمها به شکل صفر و یک کار نمیکند، بلکه درجاتی از خوگیری و انعطافپذیری در میان است.
نکته دیگری که نشان میدهد «تایی» دچار ضربه عاطفی هویتی شدیدی در فرنگ نشده این است که او دوران خوشی را قبل از انقلاب با همان شرایط بیحجابی و بیتوجهی به فرایض دینی در تهران میگذراند و برعکس آنچه از طرف «تایی» توسط راوی نقل میشود، تهران در عرض چند سال نیست که فرق کرده است، تایی از غرب برگشته در خانوادهای نهچندان در قید فرایض مذهبی شوهر در تهران است که این فرق را برجسته میبیند.