چکیده:
از احکام علیت، سنخیت بین علت و معلول است و باید در علت، خصوصیتی باشد تا شیء خاصی معلول آن باشد. قایلان به سنخیت، آن را بین هر علت و معلولش جاری میدانند؛ لذا بین خداوند متعال که علت اولی میباشد و خلق که معالیل حقاند، قایل به سنخیت هستند. در مقابل، تفکیکیان قایل به بینونت میان خداوند متعال و خلق بوده، ادله سنخیت را نقد میکنند. در این مقاله ضمن بیان مراد از سنخیت، برخی از مهمترین ادله عقلی سنخیت میان خدا و خلق از جمله تلازم نفی سنخیت با جواز صدور هر چیزی از هر چیزی، فاقد شیء معطی شیء نمیشود و اطلاق لفظ واحد به یک معنا بر خداوند متعال و خلق مطرح و اشکالات وارده از سوی استاد سیدجعفر سیدان بر این ادله، تحلیل و به صورت انتقادی بررسی شده است. در پایان نتیجهگیری شده است که قول به سنخیت بین خدا و خلق عقلاً امری گریزناپذیر است.
One of the rules of causality is the sinkhiyyat between cause and effect, and there must be a characteristic in the cause in order for a particular object to be its effect. Those who believe in sinkhiyyat consider it to be current between any cause and effect; Therefore, they believe in harmony between God Almighty, who is the first cause, and the creature, who are God`s effects. On the contrary, the people of tafkik believe in baynunat, being of different sort, between God Almighty and the creature and criticize the arguments of sinkhiyyat. In this article, while expressing the meaning of sinkhiyyat, some of the most important rational proofs of sinkhiyyat between God and creation, including the connection between the negation of sinkhiyat and the possibility for everything to be created by anything, the proof of lacking may not be giving and predicating the same word to God Almighty and the creature with the same meaning have been proposed and the objections of Master Seyyed Ja`far Seyyedan on these proofs have been analyzed and critically studied. In the end, it is concluded that sinkhiyyat between God and creation is rationally inevitable
خلاصه ماشینی:
بنابراين اگر لفـظ واحدي به يک معنا بـر اشـيايي حمـل شـود، کاشـف از سـنخيت و اشـتراک در / سال دوازدهم ، زمستان ١٣٩٩، شماره مسلسل ٤٦ 23 حقيقت ميان آن اشيا خواهد بود؛ مثلا وقتي لفظ «وجود» را هم بر خداي تعالي و هم بر مخلوقاتش به يک معنا اطلاق ميکنيم ، نشان دهنده اشتراک آنها در حقيقت وجود است و آنها در حقيقت واحد داشتن ، با هم متحدند و با هم سنخيت دارند و نهايتا در نحوه وجود از هم مختلف اند؛ زيرا وجود خداونـد متعـال ، وجـوبي و وجود ممکنات ، فقري و امکاني است ؛ به عبارت ديگر اگر وجود خالق و وجـود مخلوق بينونت تام داشته و در واقعيت خـارجي بودنشـان هـيچ وجـه اشـتراکي نداشته باشند و در عين حال ما مفهوم واحدي را از هر دو اخذ و بـر آنهـا حمـل ميکنيم ، لازمه اش آن است کـه مفهـوم واحـد از آن جهـت کـه واحـد اسـت ، از مصاديق متباين از آن جهت که متباين اند، انتزاع شده و بر آنها حمل شود و چنين چيزي محال است (همان ، ١٩٨١: ٦/ ٨٦؛ طباطبايي، ١٣٨٦: ١/ ٨٩).