چکیده:
مطالعه محلات فرودست شهری سنندج بهمثابه بخشی از فضاهای شهری میباشند که در طی یک فرایند تولید و تفکیک فضایی به شکل ویژهای برساخت یافتهاند. بهطور کلی، آنچه مشخصاً مفروضه این پژوهش را تشکیل میدهد، تولید فضای اجتماعی از طریق سیاستهای فضایی ناکارآمد شهری است که کموبیش حق به شهرِ شهروندان را با چالش مواجه نموده است. برای گردآوی دادهها از روش اتنوگرافی نهادی استفاده شده است، بر این اساس، با ٣٦ نفر از ساکنان محلههای مورد پژوهش شهر سنندج مصاحبه شده است و سعی بر آن بوده که تمها و مقولات بنیادیای در پیوند با سیاستهای فضایی و حق به شهر استخراج گردند. نتایج پژوهش نشان میدهد که نمودهای فضایی سیاستگذاری شهری از جمله عدم سیالیت فضایی، عدم مرکزیت فضایی، نبود خودگردانی فضایی و.. حق به شهر شهروندان را ضایع نموده و عدالت فضایی را با مسئله مواجه مینمایند. این نابرابریهای فضایی و تداوم پایمالشدن حق به شهر شهروندان و کاربران فضاهای محلات طردشده ضرورت بازنگری در سیاستهای مزبور و ارائهی سیاستهای جایگزین را ایجاب میکند. سیاستهایی که با اتکا به حق به شهر شهروندان و حق سکونتگاه آنان، از تقلیل کلیت و یکپارچگی شهری به ماکت و فضایی انتزاعی برای کنترل و ابژهسازی شهروندان جلوگیری نماید و فرایند تولید فضای شهری در راستای تحقق عدالت فضایی را در پیش گیرد.
The study of the urban suburbs of Sanandaj as part of urban spaces that have been specially constructed during a process of production and spatial separation. In general, what specifically constitutes the premise of this study is the production of social space through inefficient urban spatial policies that have more or less challenged citizens' right to a city. Institutional ethnography method has been used to collect data. Accordingly, 5 residents of the studied neighborhoods of Sanandaj have been interviewed and an attempt has been made to extract fundamental themes and categories in relation to spatial policies and the right to the city. The results of the research show that the spatial manifestations of urban policy-making, including lack of spatial fluidity, lack of spatial centrality, lack of spatial self-government, etc., deprive citizens of their right to the city and pose a problem for spatial justice. These spatial inequalities and the continuing violation of the right to the city of citizens and users of spaces in excluded neighborhoods necessitate a review of these policies and the introduction of alternative policies. Policies that, by relying on the right of citizens to the city and their right of residence, prevent the reduction of totality and urban integration to a model and abstract space for control and objectification of citizens and the process of urban space production in order to achieve spatial justice.
خلاصه ماشینی:
محله هاي قطارچيان ، آقازمان ، جورآباد و کورآباد چهار مورد از محله هاي قديمي و فرودست شهر سنندج ، در پي بيتوجهي نهادهاي متولي توسعه ي شهري و سياست هاي فضايي برنامه ريزي و همچنين به دليل بافت فرسوده و قديمي، عدم سياليت فضايي (فقدان مسيرهاي ارتباطي مؤثر و دسترسي لازم به شبکه ي حمل و نقل )، وجود تراکم فضايي و کالبدي (تراکم ساختماني و مسکوني)، منظر ذهني شهري ٢ نامناسب و فقدان جلوه ي زيباشناختي ، عدم مرکزيت فضايي (فقدان ارزش عملکردي مرکزي در مقياس شهر)، بحران مشارکت محلي و عدم خودگرداني فضايي، فقدان تداوم فضايي (فقدان نقش عملکردي در ساختار فضايي شهر) و مشکلات و نارسائيهاي کالبدي و فضايي بسياري که متعاقبا زمينه آسيب هاي اجتماعي و تعرض به حق به شهر مردمان و ساکنان آن را فراهم آورده است ، زمينه ي فرودستي و انزواي اجتماعي را در بستر سياست هاي فضايي شهري محقق نموده است .
urban mindscape سياست گذاريهاي شهري و مداخله هاي نهادي براي ساکنان محلات مذکور کدام اند؟ کم وکيف نمودهاي اجتماعي عدم تحقق حق به شهر در بستر سياست هاي فضايي شهر سنندج در محلات مورد پژوهش چگونه است و از چه طريقي نابرابريهاي فضايي را در اين محلات بازتوليد نموده است ؟ مروري بر پيشينه پژوهش عليزاده و لاهورپور (١٣٨٧) در مقاله ي «شخصيت فضايي-کالبدي هسته ي تاريخي شهر سنندج » به بررسي ويژگيهاي تاريخي بافت مرکزي شهر سنندج ميپردازند و با توسل به اسناد و داده هاي کتابخانه اي به اين نتايج ميرسد که ساختار اصلي شهر از مفهوم شهر-قلعه ها (شهر-تپه ها) منتج شده است .
In general, what specifically constitutes the premise of this study is the production of social space through inefficient urban spatial policies that have more or less challenged citizens' right to a city.