چکیده:
هدف از این نوشتار معرفی نکاتی است که نگارنده در طیّ سالیان متمادی هم
نشینی با حافظ، توجه بدان ها را در فهم بهتر حافظ دخیل و بلکه ضروری
می داند.
این نکات برگرفته از سخن حافظ است بر مبنای گزارش قزوینی - غنی و نیز
خانلری، با پرهیز از تاویلات شخصی و پیرایه های ناهمگون با متن و در واقع
مطابق با اصول هرمونوتیک.
البته لازم به یادآوریست که علاوه بر قراین متنی هر جا که بایسته آمد از قراین
فرامتنی موید نیز بهره گرفته شده تا نکات اجمالی، صورت تفصیلی یابد و
مصداق خارجی سخن خواجه آشکارتر گردد.
امید که این چارده نکته بتواند مفید افتد و راهگشا باشد.
خلاصه ماشینی:
تأثّر حافظ از قرآن کريم همهجانبه است: صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم و از اين روي شعرش چون قرآن کريم، فرا زماني است: شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خُلد دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود و نيز فرا زميني: صبحدم از عرش ميآمد خروشي عقل گفت قدسيان گويي که شعر حافظ از بر ميکنند و با تاريخ برساختة زمينيان کاري ندارد: ما قصة سکندر و دارا نخواندهايم از ما بجز حکايت مهر و وفا مپرس و اساسِ رنديِ حافظ را تشکيل ميدهد و از همين روي ناآشنايان با قرآن و غريقان علوم مخلوقي آن را نميفهمند: زاهد ار رندي حافظ نـکند فهم چه بـاک ديــو بـگريزد از آن قوم که قرآن خوانــند هر کو نکند فهمي زين کلک خيال انگيز نـقشش به حرام ار خود صورتگر چين باشد حافظ اسرار الاهي کس نميداند خموش از که ميپرسي که دور روزگاران را چه شد قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بـس که نـه هر کو ورقي خـواند معانـي دانست و بايد با قرآن و معارف و حقايق الاهي مندرج در آن آشنا بود تا کلام حافظ را فهميد: تا نگردي آشنا زين پرده رازي نشنوي گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش و حافظ خود را موظّف ميداند که اين حقايق را صراحتاً بازگو ننمايد مگر با دوست: بـــــه مستـــوران مـــگو اسـرار مـستي حديثِ جان مپرس از نـقش ديــــوار مدّعي خـواسـت که آيـد به تـماشـاگـه راز دست غيب آمد و بر سينة نامـحرم زد رازي کـه بــرِ خــلق نــهفتيم و نــگفتيم با دوست بگوئيم که او محرم راز است حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست کـــه آشـنا ســخن آشـنا نــگه دارد و همان گونه که برای فهم قرآن، پاکی فطرت (روم 30) و بلاغت (فصَلت 3) مدخليّت دارد، برای فهم حافظ نيز بايد طبع و فطرتي پاک از کدورات نفساني و بلاغت داشت: ز شـعر دلـکش حافــظ کسي بود آگاه که لطف طبع و سخن گفتن دري داند و همانگونه که در قرآن خطا و کجي نيست (زمر 28)، حافظ نيز سخن خويش را مبرَا از خطا مي داند: کسي گيـرد خطا بـر نــظم حـافــظ کــه هيچش لــطف در گــوهر نباشد و همانگونه که در قرآن آيات محکمه وجود دارد که در فهم آنها براي آشنايان با عربي فصيح اختلافي نيست حافظ نيز از اينگونه ابيات بسيار دارد که هرگز محلَ نزاع نبوده است: نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشي که بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي خوشــا شــيراز و وضــع بــي مثـــالش خـــــــداوندا نــــــگهدار از زوالش تو بندگي چو گدايان به شـرط مزد مــکن که دوست خود روش بنده پروري دانـد و همانگونه که بعضي از آيات قرآن کريم، مفسَر بعضي ديگرست 1 ، بعضي از ابيات حافظ نيز مفسَر و مبيّن بعضي ابيات ديگرست.