چکیده:
سید محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار از شاعران برجسته ی
معاصر را می توان حافظ کوچک دیگری مانند بابا فغانی شیرازی دانست . عاشق
دلسوخته ای که ناکامی در عشق او را به شاعری با شعر های سرشار از احساس
تبدیل کرده است . دو زبانه بودن و آشنایی با زبان های عربی و فرانسه از او
چهره ی متفاوتی ساخته است . این شاعر بزرگ در کنا ر پرداختن به مضامین
غنایی که در دوره خود از سرآمدن آن است به آوردن مفاهیم اجتماعی و
سیاسی نیز پرداخته است . او که قبل از انقلاب به هیچ حزب و گرایش خاصی
وابسته نشد و ذوق و استعدادش را برای انعکاس خواسته های احزاب مختلف
به کار نبرد در سروده هایش بر آن بوده که به مخاطبان خود آگاهی بخشد و
آن ها را از وقایع اطرافشان آگاه سازد . شهریار در اشعار خود به جریان های
سیاسی و اتفاقات خاص قبل از انقلاب اشاره هایی فراوان دارد، اما با شکل
گرفتن انقلاب اسلامی فضای خاصی در شعر او ایجاد شد و بخش مهمی از
فعالیت های ادبی خود را به پرداختن به جریان های بعد از انقلاب اختصاص داد
و به قول خودش از جهاد قلمی باز نایستاد و قلمش را در خدمت آرمان های
انقلاب اسلامی، رهبری، شهدا، جانبازان، جنگ تحمیلی و ... قرار داد . این مقاله
درصدد است انعکاس چنین مضامینی را در شعر این شاعر برجسته بررسی
نماید.
خلاصه ماشینی:
بنابراین، همگام با سرشت روحانی و عقاید اخلاق مدارانهی خویش، عشق و توصیف و ستایش و مضامین دیگر شعرش را با عناصرو مفاهیم انسان دوستانه در میآمیزد به گونه ای که خوانندهی آثار او، به موازات خواندن اشعارش، حضور شاعر را به عنوان یک انسان متعهّد به ارزشهای اخلاقی، که از شعر خود در جهت تعلیم اخلاق و ستایش و نکوهش این دست مفاهیم بهره برده است به تمام و کمال، حس میکند.
(همان:617) شهریار در منظومهی دلنشین « حیدربابا »، از ستمی که بر او و همنوعانش روا گشته، سخن میگوید وکوه را اینگونه مورد خطاب قرار میدهد: حیدر بابا، تو را وطن خود شمرده ام میهن خطاب کرده، به تو دل سپرده ام با دیدنت سر شک ز مژگان سترده ام غافل از این که بود تو را غربتی غمین زندان تار و شربت تلخ و دل حزین یک تن نماند تیغ نیازد برای ما یا زیر زیرکی نکشد زیر پای ما مردی نشد که داشته باشد هوای ما اهریمنان به کرسی عزّت نشانده اید اسب ستم به پیکر انسان دوانده اید.
سعدی شیرین سخن، در مواعظ خویش در این باره میفرماید: ز درگه کرمت، روی ناامیدی نیست کجا رود مگس از کارگاه حلوایی (سعدی، 1389: 850) شهریار که سعادت دنیا را در دو عنصر «عشق و امید» میجوید در موارد بسیاری، انسانها را از ناامیدی بر حذر داشته است: محور چرخ جهان است امید در دل یأس نهان است امید روشنــی بخش قلـــوب نـومید در دل شب چه بود غیر امید گـــر نبودی ز امیـــد امــدادی کــار عالم ز نظام افتــــادی آدمی زندهی عشق است و امید کسی از یأس به جایی نرسید.
(حافظ، 1390: 301) شهریار، که خود نیز اهل توکّل است در این باره میفرماید: گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند ما را هنر نداده خدا جز توکّلی.