چکیده:
اگرچه ثبت عناصر دنیای واقعی در سرشت عکاسی عجین شده است. امّا عکس صرفا جهانی همسان و همانند جهان واقعی ارائه نمیکند، بلکه علاوه بر خصلت ارجاع دهندگی و بازنمایانه از قابلیت بیان گرایانه نیز برخوردار است. بنابراین هر عکس را میتوان به مثابه متنی نشانه ای دانست که دلالت های متعددی را در معرض تفسیر و تاویل مخاطب قرار میدهد. هرچند عکاسی، پیوندی ناگسستنی با وجود دارد و موجودیت هر عکس در گرو ثبت لحظه، موضوع یا واقعیتی در عالم بیرون است، امّا زمانی که از خوانش و ساز وکارهای تولید معنا در عکس، سخن به میان میآید، موضوع ابعاد پیچیده و متمایزی به خود میگیرد «زیرا عکاسی، رسانه ای رمزگذاری شده است» (سونسون) در واقع عکس، صرفا رونوشت یا رونگاری از واقعیت نیست که تنها و به سادگی رابطة این همانی را بازتاب میدهد؛ بلکه دوربین و واقعیت بیرونی، امکان مفهوم سازی را برای عکاس فراهم میسازند.
خلاصه ماشینی:
هرچند عکاسی، پیوندی ناگسستنی با وجود دارد و موجودیت هر عکس در گرو ثبت لحظه، موضوع یا واقعیتی در عالم بیرون است، امّا زمانی که از خوانش و ساز وکارهای تولید معنا در عکس، سخن به میان میآید، موضوع ابعاد پیچیده و متمایزی به خود میگیرد «زیرا عکاسی، رسانه ای رمزگذاری شده است» (سونسون) در واقع عکس، صرفاً رونوشت یا رونگاری از واقعیت نیست که تنها و به سادگی رابطة این همانی را بازتاب میدهد؛ بلکه دوربین و واقعیت بیرونی، امکان مفهوم سازی را برای عکاس فراهم میسازند.
جالب توجه است که در زبان انگلیسی نیز، برای فهم دقیقتر از آنچه که در زبان یونانی میمیس نامیده میشده است، اغلب از واژه لاتین به معنی «بازنمایی و نمایش» استفاده میشود که به تلقی صحیح افلاطونی آن بیشتر کمک میکند» (کدکنی، شفیع، 1380: 39-29) مفهوم بازنمایی نزد افلاطون و ارسطو «در یونان باستان ماقبل دوره افلاطون از اصطلاح بازنمایی معانی مختلفی برداشت میشده است که معنای محوری آن عبارت بوده است از: تقلید، بازنمایی و بیان، افلاطون در آراء فلسفی خود معانی دیگری را نیز بر این واژه افزود که مهمترین آنها عبارت است از: تخیل و تبدیل و خلق شباهت.
تا این جا، قضیه داستان مانند هنرهای انتزاعی است ولی بعد از آن عکس مفهومی تصویر یک نمود صریح و بی پرده از خود مفهوم نیست بلکه یک بیان کلی از ایده اصلی میباشد.