چکیده:
«هر علمی، ناگزیر برای خود اصطلاحاتی دارد. مفاهیم معمولی برای تفهیم
مقاصد علمیکافی نیست. ناچار در هر علمیالفاظ خاص یا معانی خاص
قراردادی میان اهل آن فن. مصطلح میشود که عرفان نیز از این اصل
جز این دلیلء عرفا اصرار دارند که افراد غیر وارد در طریقت. از مقاصد آنها
آگاه نگردند، زیرا معانی عرفانی برای غیر عارف قابل درک نیست. این است
که عرفا در مکتوم نگه داشتن مقاصد خود بر خلاف صاحبان علوم وفنون
دیگر، تعمّد دارند. به همین دلیلء اصطلاحات عرفا، علاوه بر جنبه اصطلاحی:
اندکی جنبه رمزی و نمادین دارد و باید این «راز» را به دست آورد.
اصطلاحات عرفا زیاد است. برخی مربوط است به عرفان نظری یعنی
جهانبینی عرفانی و تفسیری که عرفان از هستی مینماید. برخی دیگر
مربوط است به عرفان عملی، یعنی مراحل سیر و سلوک عرفان نظری که این
اصطلاحات لااقل از قرن سوم، یعنی زمان ذوالنون و بایزید و جنید. سابقه
داشته است.»
بدون شک «وصال» و «فراق» نیز از جمله اصطلاحات عرفانی است که نباید
فقط از دید یک لغت ساده و پیش پا افتاده یا بازاری و مبتذل به آن نگاه کرد
برای فهم بیشتر این اصطلاحات، آشنایی با عرفان و تصوّف به عنوان یک
مکتب لازم بلکه ضروری است.
شاهد مثالهای روشن مورد نقد و بررسی قرار گیرد تا از نقطه نظرات این
شاعر نواندیش و گرانمایه در باب فراق و وصال آگاهی یابیم و بهانهای باشد
برای تفرج در گلستان زیبای شعرش.
خلاصه ماشینی:
عشق هر جا که بوَد ناکام است عاشق و وصل خيالي خام است عشق را درد و دوا مرموز است واي ازين درد که درمانسوزاست عشق اگر آتش وصل افروزد باز پيش از همه عاشق سوزد عشق با وصل نيايد در دست واي ازين عشق که نفرين کرد ست و در غزل « خلوتي با خواجه » شهريار خود را همان ني مولانا مي داند که از فراق و جدايي حکايت مي کند.
چون ني مولاي رومم بس حکايت ها به لب وز جدايي ها شکايت درحکايت مي کنم درغزل «شــهرياري من » شهريار هجران و فراق و انتظار را سخت تر از مرگ مي داند.
اميد وصل توأم زنده داشته است هنوز که جان سپردن از اين سخت جان نمي آيد در غزل «بازار شــوق »مي گويد: دل به اميد وصال درد عشق را با جان ودل تحمل مي کند.