چکیده:
آشناییزدایی در اصطلاح ادبی غریبهسازی آن بخش از ادبیت متن است که برای مخاطب آشناست. این تکنیک ادبی اولین بار در مکتب شکلگرایان روسی پدید آمد. در داستاننویسی نو، آشناییزدایی از راه بیان و استفاده متفاوت از عناصر داستان مطرح میشود. داستانهای پست مدرن معاصر فارسی به سبب گزینش آشناییزدایی در عناصر داستانی از قبیل دیدگاه، مضمون، فضاسازی، زمان، فرم، لحن و پایانبندی متفاوت در هالهای از شگردهای نو قرار میگیرند و خواننده را مجبور میسازند بارها این داستانها را بخواند تا به کشف مورد نظر نویسنده دست پیدا کند. این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و به شیوه کتابخانهای در صدد آن است که ضمن شناخت آشناییزدایی از سازههای داستان در داستانهای پست مدرن به نقد و بررسی شش داستان از «بیژن نجدی»، «هادی خورشاهیان»، «مهدی یزدانی خرم»، «لیلا صادقی» و بررسی عناصر سازنده در آنها بپردازد.
In literary sense demfamilirization is the technique of presenting in an unfamiliar way that part of literary concept of the text which is familiar to the audience. This literary technique was initially appeared in the Russian Formalists. In the modern story writing, defamilirization is expressed through different presentation and usage of the story elements. Postmodern stories in Contemporary Persian stand in an aura of modern features due to the choice of defamilirization in the story elements such as vision, theme, the atmosphere, time, form, tone and different conclusion, forcing the reader to read this story several times in order to be able to understand the writer’s point of view.Based on descriptive and analytical method within library process, this research attempts to know defamilirization of story structures in postmodern stories on one hand and on the other to make a critical review of six stories by” Bijan Najdi”, “ Hadi Khorshahian”, “ Mehdi Yazdani Khorram”,Leila Sadeqi” and examines the constituent elements in them.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله با روش توصيفي–تحليليوبه شيوه کتابخانه ايدرصددآن است که ضمن شناخت آشناييزدايياز سازه هايداستان درداستان هايپست مدرن به نقدوبررسيشش داستان از«بيژن نجدي»،«هادي خورشاهيان »،«مهدييزدانيخرم »،«ليلاصادقي»وبررسيعناصرسازنده درآن هابپردازد.
»(موسوي،١٣٩٣:٣٠)آن چه درهمه ايـن آثـارديـده مـيشـودبررسـي مؤلفه هايپست مدرنيسم واستفاده ازفرم متفاوت درداسـتان هـايکوتـاه معاصـراسـت در پژوهش حاضرضمن بررسينظريه آشناييزداييدرشش داستان کوتاه دهه هشـتادشمسـي به تعريف ناقدان فرماليستيازسازه هايداستان مانندمضمون ،ديدگاه ،زمان وفرم متفـاوت وبه چگونگيقرارگرفتن اين عناصردرداستان هاياين دهه اشاره ميشود.
دراين مقاله که آشناييزداييازعناصرشکل دهنـده داسـتان مـوردتوجـه اسـت شـش داستان کوتاه ازچهارنويسنده موردتوجه است که بـه فراخـورموضـوع ،درذيـل عنـاويني بررسيشده اند.
آشناييزدايي از سازه هاي داستان در شش داستان کوتاه پست مدرن دهه هشتاد شمسي فراداستان درداستان هايپست مدرنيستيبرخلاف داستان هايمدرنيستينويسنده تلاش مـيکنـد خودرادرپشت داستان مخفيکرده وخودرابه عنوان يکيازشخصيت هـامعرفـينمايـد توسل به فراداستان شکل تازه ايازواقعيت رادرمتن داستان جلوه ميدهـد:«درايـن شـيوه نويسنده ميتواندآشکارانشان دهدکه داستان ،توهميبـيش نيسـت وترفنـدهاييرابـرملا سازدکه آن راواقعيمينماياند»(مارتين ،١٣٨٢:١٣٣)رمان هايپست مـدرن هـيچ گـاه در جهت اثبات وتاييدوقايع تاريخيعمل نميکنندبلکه بيشتردرپيمغشوش کردن واقعيـت تاريخيهستند.
ولـيدرايـن داسـتان بـه شکل آيرونيوهنرمندانه به کارگرفته شده است داستان بامرگ پدرراويشـروع شـده در پايان نيزباتشييع جنازه اوتمام ميشود.
»(فرد،١٣٧٧:١٠٩) صنعتيشدن کشورهاياروپاييباعث شدنگرش به زمان درداستان هايکلاسيک تغييـر کندکاربردزمان حسي ٣درروايت هايذهنيسبب شده است که روايت ازخـط بـه چيـزي شبيه حجم برسد،به انباشته ايازخـاطره هـاوروياها.
»(خورشـاهيان ،١٣٩١:٥١)در جاييراويواردجهان واقع شده درددل ميکند:«من زمان راازدست داده ام ،شخصيت هـا راگم کرده ام ،گاهيفکرميکنم من عصاره همه تاريخم ،درذهن من به عنوان يک روزنامـه نگارفوتباليست يادرواقع به عنوان يک نويسنده پست مدرن ،همه چيـزدچـاربـينظمـي شده است به جاياين که دراين رمان ،ياآن يکيرمانم ،دنبال تناقضات بگرديد،دقت کنيد ببينيدشمادرکجايرمان من ايستاده ايد،من درباره شماهم حرف زده ام .
دراين داسـتان هـا،راويخـود جويايکشف داستان است نه روايت آن وانديشه هايراوي،کنش هاراميسازد.