چکیده:
از نگاه «یوهان گالتونگ» جنگ صرفاً یک شکل از خشونت است و صلح با ترک مخاصمه به دست نمیآید، بلکه در نبود خشونت محقق میگردد. گالتونگ خشونت را «اختلال و آسیب قابل اجتناب در مسیر تأمین نیازهای اولیۀ انسانها» میداند. از این دیدگاه، خشونت بیعدالتی است و هر خشونتی سرآغاز زنجیرۀ خشونتهای بعدی میشود. پس برای رسیدن به صلح باید چرخۀ خشونت قطع شود و این امر جز با برچیده شدن مناسبات ناعادلانه و تبعیضآمیز در میان ملتها محقق نمیشود. از نظر او، فرهنگ منشأ این نوع مناسبات است و دین که از مؤلفههای اصلی فرهنگ است، نقش مهمی در برقراری صلح یا رواج خشونت دارد.
مسئلۀ اصلی پژوهش حاضر این است که نیازهای اولیه و اساسی انسان در آموزههای قرآنی چه جایگاهی دارند؟ آیا این نیازها در قرآن محترم شمرده و به رسمیت شناخته شدهاند؟ پاسخ مثبت به این پرسش به معنای صلحمحور بودن و پاسخ منفی به آن به معنای خشونتمحور بودن آموزههای اسلامی ـ قرآنی خواهد بود. این پژوهش که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده، در پایان نتیجه میگیرد که نیازهای اولیه و اساسی انسان از جایگاه والایی در قرآن برخوردارند و قرابت مفاهیم «فساد» و «سیئه» با «خشونت» و قرابت مفهوم «محاربه به قصد فساد فیالارض» با «تروریسم»، نشاندهندۀ عزم اسلام برای مبارزه با خشونت و تروریسم است.
لیست الحرب فی وجهه نظر «یوهان غالتونغ» الا شکلا من اشکال العنف، وان السلام لا ینال بترک النزاع والخصام؛ بل یستقر فی غیاب العنف. یعد غالتونغ العنف «اختلالا وضررا یمکن تفادیه فی سبیل تلبیه حاجات الانسان الريیسه». ومن هذا المنظور فان العنف هو الجور وغیاب العدل، وان کل عنف بدایه سلسله متوالیه من اعمال العنف التالیه. اذن لا بد من کسر حلقه العنف لنیل السلام. وذلک لا یتیسر الا بقطع العلاقات الظالمه القايمه علی التمییز بین الشعوب. ویری ان الثقافه مصدر هذه العلاقات، وان الدین باعتباره عنصرا جوهریا للثقافه، یودی دورا حاسما فی اقرار السلام او نشر العنف. السوال الجوهری لهذه المقاله هو: ما هی مکانه حاجات الانسان الاساس فی التعالیم القرانیه؟ هل یحترم القران هذه الحاجات ویعترف بها؟ الاجابه عن هذا السوال بنعم تعنی ان التعالیم الاسلامیه سلمیه تناشد الصلح، بینما تفید الاجابه السلبیه بان تلک التعالیم عنیفه معارضه للصلح. وخلصت هذه الدراسه الوصفیه التحلیلیه الی ان حاجات الانسان الجوهریه تحتل مکانه سامیه فی القران، وان تجاور «الفساد» و«السیيه» و«العنف»، وتجاور «المحاربه بغیه الفساد فی الارض» و«الارهاب» موشر علی اراده الاسلام لمکافحه العنف والارهاب.
From the view of Johan Galtung war is merely a form of violence and peace is not gained through armistice but it is took place by the absence of violence. Galtung defines that violence is the avoidable impairment and disturbance for the satisfaction of the fundamental needs of human beings and every violence is the origin of the next chain of violence, Therefore for achieving peace the cycle of violence should be broke and this does not occur except with eliminating the injustice and discriminatory relations among nations. From his view the culture is the origin of these relations and the religion which is of the main components of the culture has a vital role in establishing peace or the propagation of violence. In the present note the main issue is what the place of the primary and basic human needs in the Quran teachings. Have these needs been respected and recognized in the holy Quran? The positive response to this question will mean peace-centered of the Quran teachings and the negative response will mean the violence-centered of the Quran Teachings. This research with analytic-descriptive method has been adopted and at the end it results that the primary and basic human needs have a superior position in the holy Quran. The correlation of the concepts “corruption and shortcomings” with violence and the correlation of the concept “aggression with the intention to create corruption on the earth” with terrorism is a sign of Islam intention to combat with violence and terrorism.
خلاصه ماشینی:
این پژوهش که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده، در پایان نتیجه میگیرد که نیازهای اولیه و اساسی انسان از جایگاه والایی در قرآن برخوردارند و قرابت مفاهیم «فساد» و «سیئه» با «خشونت» و قرابت مفهوم «محاربه به قصد فساد فیالارض» با «تروریسم»، نشاندهندۀ عزم اسلام برای مبارزه با خشونت و تروریسم است.
از قرائن موجود در این آیه و آیۀ بعد از آن چنین برمیآید که بین «محاربه به قصد فساد فی الارض» در قرآن با اصطلاح «تروریسم» که در دهههای اخیر در ادبیات سیاسی و حقوق بینالملل مصطلح شده، قرابت مفهومی زیادی وجود دارد؛ چرا که «و نفسی را که خداوند حرام کرده است، جز به حق مکشید و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی دادهایم، پس [او] نباید در قتل زیادهروی کند؛ زیرا او [از طرف شرع] یاری شده است».
علامه طباطبایی مراد از «محاربه با خدا و رسول» در آیۀ فوق را اخلال در امنیت عمومی با انجام اقدامات مسلحانه میداند و مینویسد: «اینکه بعد از ذکر محاربه با خدا و رسول، جملۀ ﴿وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسادًا﴾ را آورده، معنای منظور نظر را مشخص میکند و میفهماند که منظور از محاربه با خدا و رسول، افساد در زمین از راه اخلال به امنیت عمومی و راهزنی است، نه مطلق محاربه با مسلمانان؛ علاوه بر اینکه این معنا مسلم است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با اقوامی از کفار که با مسلمانان محاربه کردند، بعد از آنکه بر آنان ظفر یافت و آن کفار را سر جای خود نشاند، معاملۀ محارب را نکرد، یعنی آنان را محکوم به قتل یا دار زدن یا مثله و یا نفی بلد نفرمود، و «مگر کسانی که پیش از آنکه بر ایشان دست یابید، توبه کرده باشند.