چکیده:
ابوالحسن ماوردی یکی از نظریهپردازان سیاسی قرن پنجم است که نقش مهمّی در تنظیم مبانی قدرت سیاسی دولت اسلامی داشته است. اندیشههای سیاسی سیاستگذاران مسلمان در گذر زمان به متون تاریخی نیز راه یافته است. نویسندگان در این پژوهش کوشیدهاند به روش توصیفی ـ تحلیلی وجوه مشابهت آراء سیاسی ماوردی در باب بایستههای حکومت و وظایف زمامداران در کتاب الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه را با تاریخ جهانگشا بررسی نمایند. یافتههای پژوهش نشان میدهد مؤلّفههای اصلی آراء سیاسی مشترک در دو کتاب «الاحکامالسلطانیه و الولایات الدینیه» و «تاریخ جهانگشای جوینی» در شش محور اصلی حاکمیت، وظایف امام و فرمانروا، برکناری امام و حاکم، فرمانروایان استیلا، سرکوبی مخالفان، دیوانسالاری و نهادهای دولتی قابل بررسی است. در نوشتههای هر دو نویسنده دستیابی به قدرت و دوام حکومت برای زمامدار به خواست و تأیید الهی است. سه وظیفة اصلی حاکم دینپناهی، جهاد و عدالت است. خلیفه و سلطان، در واجبالاطاعه بودن، حقوق و وظایف برابرند و سرکوبی دشمنان سیاسی به جهاد تعبیر میشود و کارگزاران و نهادهای دولتی کارآمد بر دوام دولت میافزایند.
Abolhassan Mawardi is a fifth-century political theorist who played an important role in shaping the foundations of the Islamic State's political power. The political ideas of Muslim policymakers have also found their way into historical texts over time. In this study, the authors have tried to examine in a descriptive-analytical way the similarities between the political views of Mawardi on the requirements of government and the duties of rulers in the book Al-ahkam al-soltaniyya wa al-welayat-e al-diniyya and the religious provinces in the Tarikh-i Jahangosha. Findings show that the main components of common political views in the two books "Al-Ahkam Al-Sultaniyya wa alwelayat-e al-diniyya" and "Tarikh-i Jahangosha-ye Joveyni" in six main areas of rule, duties of Imam and ruler, removal of Imam and ruler, rulers of domination, suppression of opposition, bureaucracy and nine can be checked. In the writings of both authors, the attainment of power and the permanence of government for the ruler is a matter of divine will and approval. The three main duties of the ruler are to help religion, jihad and justice.The caliph and the sultan, in obedience, have equal rights and duties, and the suppression of political enemies is interpreted as jihad, and efficient government agents and institutions increase the longevity of the state.
خلاصه ماشینی:
com مقدمه يکيازمباحث اساسيدرجهان اسلام پـس ازرحلـت پيـامبراعظـم تـاامـروزبحـث جانشيني،نوع حکومت ومشروعيت آن بوده است ؛به طوريکه همـۀسياسـت نامـه نويسـان دربارةاين موضوعات به بيان انديشه هايخودپرداخته اند.
اهميت تاريخ جهانگشادراين موضوع آن است که اين کتاب مرزبين امارت خليفۀاسـلاميوفروپاشـي خلافت به واسطۀحملۀهولاکوبه بغداداست .
مهمترين کتاب سياسيماوردي«الاحکام السلطانيه والولايات الدينيه »دريـک مقدمـه و بيست باب به منظورتقويت مقام سياسيودينيخليفه ،اقتدارومشروعيت عباسيان نوشـته شده است .
درروز سقيفه وآن گاه که انصارباسعدبن ابيوقاص بيعت کردنـد،دربازداشـتن آنـان ازتصـدي خلافت به اين سخن پيامبرصليالله عليه واله استنادکردکـه فرمـوده اسـت :«پيشـوايان از قريشند»(همان :٢٤-٢٥).
نمونۀاقدامات دينيسـلطان محمـدخوارزمشـاه بـراي تثبيت دين به نقل ازجويني،آن است که ويبعدازفتح سمرقندودارالملـک خوانـدن آن ، در«آنجامسجدجامعيبنافرمودوعمارات عاليه آغازنهاد»(جـويني،١٣٩١:٤٧٠).
توجه خاص پادشاهان وسلاطين به علماوتکريم وحمايت ازايشان ازچنـدمنظـر بوده است ،نخست آن که ازايران باستان موبدان وروحانيان يکيازاضلاع قدرت وحـافظ منافع دولت محسوب ميشده اند،دوم جلب موافقـت علمـا،برابـربـافرمـانبريواطاعـت محض رعيت ازدستگاه قدرت بودوسوم به زعـم طبقـۀحـاکم بزرگداشـت ،مجالسـت و تأمين معيشت اين طبقه ميتوانست مانع مخالفت علماباسياهکاريها،فسـادوظلـم ايـن حاکمان باشد.
حکـم ماورديدربارةمرتدان آن است که :«هرگاه کسانيازاسلام برگردند،خواه به دين هاييچون يهودومسيحيت بگروندکه باقيگذاردن معتقدانش برآن جايزاست وخواه بـه آيـين هـايي چون زندقه وبت پرستيبگرونـدکـه بـاقيگـذاردن معتقـدانش بـرآن روانيسـت ،درهـر صورت ،جايزنيست چنين مرتدي...
امام نادرستياعتقادآنان وبطلان بدعتيراکه بنيادنهاده اندبرايشان روشن ميسازدتابدين سان به آن عقيده کـه حـق اسـت بازگردندبرايامام اين نيزجايزاست که کسانيازايـن سرکشـان راکـه بـه فسـادتظـاهر ميکنند،ازباب تأديب وبه هدف بازداشتن ،تعزيرکند،هرچندحق ندارددرکيفـرآنـان از اين مرزفراتررودوکاررابه کيفرقتل ياحدبرساند»(همان :١٢٥).