چکیده:
یکی از خواستههای فمینیستها، مجاز دانستن و مشروعیت بخشیدن به سقط جنین است. ازآنرو که پای حق حیات دیگری در میان است، شاید پرچالشترین مطالبه باشد. به همین سبب سعی کردهاند تا ادلۀ متعددی را فرارو نهند. استناد به حق انتخاب، حق آزادی و نیز تمسک به حق شکوفایی استعدادهای زنان و همچنین با استمداد از حق تسلط انسان بر جسم و پیکر خویش، بهدنبال نشاندن مدعای خود بر کرسی اثبات هستند. این جستار با نگاه و نگرش فلسفۀ فقه ـ دانشی که متکفل بیان و تبیین پیشافقهی امور و مسائل فقهی است ـ به نِقار و نِقاش در این مبانی، پرداخته و قدرت اثباتی این ادله را ضعیف و این استدلالها را عقیم و کوششها را نافرجام دانسته و ناسازگاری این مبانی و ادله را با مبانی اسلام در فلسفۀ فقه، تبیین کرده است.
One of the demands of feminists is to permit and legitimize abortion. Because it is a matter of the right to life of another person, it is perhaps the most challenging demand. Therefore, attempts have been made to provide various reasons in this regard. Referring to the right to choose, the right to freedom, as well as adhering to the right to flourish women's talents and also seeking help from the right over one's own body, the feminists seek to prove their claim. This paper, taking a view of the philosophy of jurisprudence as a science that is responsible for extrajurisprudential explanation of the jurisprudential affairs, investigates these fundamental issues. It considers the proof of these reasons weak and neutral, deems such attempts unsuccessful, and explains the disagreement between such principles and reasons and Islamic principles of the philosophy of jurisprudence.
خلاصه ماشینی:
اين نوشتار در پي يافتن پاسخي براي اين پرسش هاست : ادلۀ به مــدد گرفتـه شـده از سـوي فمينيست ها، تا چه حد توان پشتيباني، معاضدت و مساعدت به مدعاي آنان دارد؟ از منظر دانش فلسفۀ فقه (به عبارت ديگر فلسفۀ حقوق اسلامي)، چه نقدهاي بر اين مباني و ادلـه وارد اسـت ؟ چرا مباني خاص در دانش فلسفۀ فقه ، اجازه نميدهد سقط جنين ، «حق »، ناميده شـود؟ مـدعاي کانوني و اصلي اين نوشتار آن است که مباني خاص حق ، از منظر فلسفۀ فقه ، به گونه اي است که اطلاق عنوان «حق »، را بر «سقط جنين »، برنمي تابد، چراکه اين مباني، چنان اقتضايي دارد کـه نـه هر چيزي را «حق » ميداند و نه هر رفتاري را به عنوان تکليف بر آدميان بار مـيکنـد.
از نظر پزشکي، لقاح تخمک زن با اسپرم مـرد و استقرار آن در جدار مخاطي رحم و تشکيل جفت و جنين و ادامۀ آن تا تولد يک نـوزاد را حاملگي گويند (گودرزي و کياني، ١٣٨٤: ٢٧٥)، و سقط عبارت است از ختم اين حاملگي چه به صورت خودبه خود يا عمدي (ويليامز، ١٣٤٨: ٢٧٥) و پيش از آنکـه جنـين قـادر بـه زندگي در خارج رحم باشد (گودرزي و کياني، ١٣٨٤: ٢٧٥).
اصل و حق تسلط بر جسم و پيکر دليل ديگر باورمندان به سقط جنين ، اين است که زن بر پيکر و جسـم خـود، حـق تسـلط دارد؛ يعني تمام بخش هاي وجود زن ، در سلطه و حاکميت خود اوست ، نـه ديگـري.