چکیده:
پژوهش حاضر با روش توصیفیتحلیلی، صور ارتباطی حقوق و اخلاق را ازمنظر علامه طباطبایی ترسیم میکند. این رابطه در سه صورت طرح میشود که این صورتها با سه مسلک اخلاق در نگرش علامه طباطبایی تناظر مییابند. مطابق صورت نخست و در تناظر با اخلاق دنیویْ حقوق و اخلاق در ملازمت با یکدیگر بهعنوان اعتبارات بعد از اجتماع شناخته میشوند و بهطور مشترک، وظیفۀ تأمین سعادت دنیوی را بر عهده دارند. مطابق صورت دوم و در تناظر با اخلاق دینیْ حقوق و اخلاق معادل با رعایت واجبات احکام هستند؛ اما حوزۀ خاص اخلاق تقید بر مستحبات، همراه با تصفیۀ باطن از غبار سوءنیتهاست که درنتیجه اخلاق با وصف تمایل به استقلال تدریجی از حقوق شناخته میشود. مطابق صورت سوم و در تناظر با اخلاق الهی، حقوق محدود به قواعد زندگی اینجهانی است که پس از عزیمت انسان به ساحت مجردات، بقا، استقلال و تفوق اخلاق نمایان میشود.
This article, by descriptive- analytic method, aims Tabatabaei's interpretation of law and ethics relationship and formulates this topic according to his words. corresponding to Tabatabaei's formulation of three ways of ethical life- which is called as public ethics, religious ethics and divine ethics in this article- We can say: there are three kinds and stages of relationship between law and ethics. At first, it seems that law and ethics play a common role and make human social- individual life secure by employing Constructional Perceptions. At second level, we receipt that law and ethics are almost separate each other; in this form, law is overlapped with religious jurisprudence, and ethics will be attached to extra- task behaviors. Finally, in the third kind of relationship, law is considered as common and popular rule of human secular- nature and life. So, this rule is finished and ended by human transformation to spiritual word.
خلاصه ماشینی:
تقریر کوتاه از رأی علامه طباطبایی به این قرار است که ذهن انسان معانی خاص را به توهم وجود واقعی آنها و بهسبب اثری که از جعل آنها دنبال میکند، ضمن استعانت از روابط و نتایج واقعی، به جهان خارج نسبت میدهد (طباطبایی، ۱۴۲۸: ۱۲) در رسالة الولایة آمده است: «موجودات به یک لحاظ به دو قسم تقسیم میشوند، زیرا هر معنایی را که ادراک میکنیم، یا چیزی است که مطابقی در خارج دارد و فینفسه موجود است ـخواه ادراککنندهای باشد یا نباشدـ مانند جوهر خارجیه ازقبیل جماد و نبات و حیوان و امثال آنها و یا اینچنین نیست و معنای دریافتشده جز برحسب تعقل و اعتبار ما، مطابقی و مابازایی در خارج ندارد؛ همچون مالکیت؛ زیرا دربارۀ مالکیت، ما غیر از وجود مملوک که مثلاً زمین باشد و وجود مالک که مثلاً شخص انسان باشد، چیزی دیگری که مالکیت نامیده میشود در خارج نمییابیم؛ بلکه مالکیت معنایی است که قائل به تعقل است و اگر تعقل و اعتبار در بین نباشد، نه ملکی در کار است و نه مالک و مملوکی؛ بلکه تنها انسانی هست و زمینی.
در اینجاست که وجه اخلاقی احکام دینی و انطباق آنها بر بایستههای هنجاری و حقوق عمومی نمایان میشود که طبق بیان علامه طباطبایی «نسبت وجوب (باید) در همۀ اعتباریات از وجوب (ضرورت) خارجی گرفته شده و ازهمینروی، نسبت حرمت نیز از ضرورت عدم گرفته خواهد شد که همانا ”اباحه“ میباشد و با این سه نسبت (وجوب، حرمت، اباحه) مجازات ”اعتبار“ با ”حقیقت“ تمام است» (طباطبایی، 1380: 451) درحقیقت، اسلام مردم را به دین فطرت دعوت کرده که همان متن حق و حقیقت است (طباطبایی، 1389: 129)؛ اما درعینحال، انحراف از مسیر اصلی و دورشدن از مقاصد ضروری هم عارضهای است که انسان خاکی از بروز آن مصون نیست.