چکیده:
سالی که گذشت، صدمین سالگرد
درگذشت عباس افندی ملقب به
عبدالبهاء بود. او که فرزند ارشد موسس
دیانت بهائی است، در این آیین
جایگاهی والا دارد و عناوین رفیعی
به او اطلاق میشود. » سرّالله « همچون
به همین مناسبت، این مقاله به یکی از
مهم ترین آثار او یعنی کتاب مفاوضات
میپردازد. عبدالبهاء در این کتاب
که حاصل پرسش و پاسخهایی میان
او و کلیفورد بارنی است، در قسمتی
به تفسیر مکاشفات یوحنا از کتاب
مقدس مسیحیان میپردازد و بشارات
آن کتاب را، که ادبیاتی آخرالزمانی
دارد، بر باب و بهاءالله تطبیق میکند.
در این پژوهش سعی شده نارسایی های
تفسیر عبدالبهاء و ناسازگاری آن با وقایع
تاریخی بررسی شود.
صادف العام المنصرم، الذکری الميویه لوفاه عبا سافندی الملقب بعبدالبهاء. الابن الا کبر
لموسس البهايیه،والذی یتمیز بمکانه رفیعه فی هذه العقیده وقد اسبغت علیه عناوین رفیعه من
قبل «سرالله ». وبالمناسبه، تتناول هذه المقاله احدی اهم مولفاته المتمثله بکتاب المفاوضات.
ویتناول عبدالبهاء فی هذا الکتاب الذی یمثل ثمره الاسيله المتبادله بینه وبین کلیفورد بارنی،
والذی یهتم فی قسم منه بتفسیر مکاشفات یوحنا فی کتاب المسیح یین المقدس و بشارات
ذلک الکتاب، ویشتمل علی ادبیات اخرالزمان، والتی یطبقها علی الباب وبهاءالله. وقد حاول هذا
البحث دراسه نقايص تفسیر عبدالبهاء وعدم موايمتها للوقايع التاریخیه.
Last year marked 100th anniversary of the death of Abbas Efendi, Abdu'l-Baha. He was
the eldest son of the founder of the Baha’i Faith and he is referred to by lofty titles such
as "Serullah" (the mystery of God).
On this occasion, this article deals with one of his most important works, Some Answered
Questions (Mofavezaat). In this book, which include the questions and answers between
Clifford Barney and him, 'Abdu'l-Baha interprets John's Revelation in the New Testament
and adopts its apocalyptic literature to Bab and Baha’u’llah. In this research, an attempt
has been made to investigate the shortcomings of Abdu'l-Baha's interpretation and its
incompatibility with the real and historical events.
خلاصه ماشینی:
2 در نگاه اول شاید این تطبیق کمی جالب بهنظر بیاید اما پس از اندکی تأمل این سؤال به ذهن خطور میکند که وقتی گفته شده دوران اسلام 1260 سال است، چرا مبدأ دوران اسلام را هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار دادهاند؟ علیالقاعده همانطورکه ایشان شروع دوران نبوت علیمحمد باب را سال 1260 یعنی همان سالی که ایشان ادعای خود را مطرح کرده است میدانند، به همان صورت شروع اسلام نیز باید بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار گیرد و نه هجرت ایشان.
درنتیجه، دورانی که اسلام از بین نرفته بوده، فقط 13 سال قبل از هجرت است و پس از هجرت پیامبر به مدینه ــ که آغاز رشد و قدرت گرفتن اسلام است ــ اسلام از بین رفته و امتها و قبائل برای یکدیگر به شادمانی اینکه اسلام را از بین بردهاند هدایا فرستادهاند و شادمانی کردهاند؟ دیگر آنکه باتوجهبه اینکه باب و به تبع او بهاءالله و حتی خود عبدالبهاء تا امام حسن عسکری را امامان الاهی میدانند، آیا این امامان توانسته بودند در مدت زمان حیات خود دین را زنده نگه دارند یا با وجود آنها دین مرده بود؟ و اگر با وجود آنها دین مرده بود، پس دیگر چطور میشود به آنها «مروج شریعت محمدیه» اطلاق کرد؟ باید توجه کرد که در این باب از مکاشفات یوحنا، دو عدد وجود دارد.