چکیده:
بیان مسئله
«دوره یخبندان» از مهمترین دوره های کاری «ایران درودی» است. دوره ای که از اواخر دهه پنجاه آغاز و تا دهه شصت ادامه می یابد. «ازدست دادن» و «فقدان» از مضامین تکرارشونده آثار این دوره هستند. در این مقاله با اتخاذ رویکردی «روان شناختی» و با بسط نظری مفهوم «سوگ» و «مالیخولیا» کوشش شده است پرتویی بر وجهی از محتوای مستتر در این آثار افکنده شود. ازاین رو با تمرکز بر مشابهت های فرمی و موضوعی نقاشی های این دوره، «چگونگی» تجسم «سوگ مالیخولیایی» در این آثار بررسی شده است.
هدف پژوهش
این مقاله از منظری روان شناختی در پی تفسیری بر «چگونگی» کاربست فرم ها و موضوع های ناظر بر مفهوم «فقدان» در آثار دوره سوم ایران درودی است.
روش پژوهش
در این مقاله به روشی توصیفی-تحلیلی به بررسی فرم و موضوع در آثار دوره سوم (اواخر دهه پنجاه و دهه شصت) ایران درودی پرداخته شده است و داده ها به شیوه «کتابخانه ای» گردآوری شده اند.
نتیجه گیری
در آثار دوره «یخبندان» درودی، تجسم خسران های شخصی (مرگ عزیزان) و اجتماعی-تاریخی (شکوه ازدست رفته وطن) به هم آمیخته اند و تمنای نقاش در حفظ و جاودان کردن ابژه ازدست رفته به اشکال گوناگون تجسم یافته است. تصویر «ویرانه ها» در افق بیکران که ساختار غالب آثار این دوران را تشکیل می دهند، واجد ارجاعاتی موکد به «وطن» و بازنمایی «ازدست دادن» آن است. در این آثار برای «جاودانی» و «ابدی» نمودن ابژه های ازدست رفته، فرم ها در پرده ای از یخ قرارگرفته و منجمد شده اند.در این بازنمایی ها علاوه بر تاثیر مرگ عزیزان، تبعید خودخواسته از وطن و جنگ تحمیلی دهه ۶۰، رگه هایی از گفتمان «باستان گرایی» بازمانده از دوران پهلوی نیز مشهود است. تکرار پیوند مفاهیمی مانند «مرگ»، «ویرانه»، «وطن»، «جاودانگی» و «ابدیت» در زمینه این آثار دلالت بر نوعی «سوگ مالیخولیایی» دارد؛ در این زمینه می توان آثار دوره یخبندان درودی را در امتداد تجسم گونه ای «زیباشناسی فقدان» تعبیر کرد.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله با اتخاذ رویکردی «روانشناختی» و با بسط نظری مفهوم «سوگ» و «مالیخولیا» کوشش شده است پرتویی بر وجهی از محتوای مستتر در این آثار افکنده شود.
روش پژوهش: در این مقاله به روشی توصیفی-تحلیلی به بررسی فرم و موضوع در آثار دورة سوم (اواخر دهة پنجاه و دهة شصت) ایران درودی پرداختهشده است و دادهها به شیوة «کتابخانهای» گردآوری شدهاند.
نتیجهگیری: در آثار دورة «یخبندان» درودی، تجسمِ خسرانهای شخصی (مرگ عزیزان) و اجتماعی-تاریخی (شکوهِ ازدسترفتة وطن) به هم آمیختهاند و تمنای نقاش در حفظ و جاودان کردن ابژة ازدسترفته به اشکال گوناگون تجسمیافته است.
تکرارِ پیوندِ مفاهیمی مانند «مرگ»، «ویرانه»، «وطن»، «جاودانگی» و «ابدیت» در زمینة این آثار دلالت بر نوعی «سوگ مالیخولیایی» دارد؛ در این زمینه میتوان آثار دورة یخبندان درودی را در امتداد تجسم گونهای «زیباشناسی فقدان» تعبیر کرد.
بر این مبنا در این مقاله کوشش می شود تکرار نقش مایة «ویرانه» در آثار دورة سوم درودی در مقام تجسمی مالیخولیایی از مفهوم «وطن» تفسیر شود.
روش تحقیق این مقاله با اتخاذ رویکردی روانشناختی با بسط نظریة مالیخولیای فروید به روشی توصیفی-تحلیلی به بررسی فرم و محتوای آثار دورة سوم (اواخر دهة پنجاه و دهة شصت) ایران درودی میپردازد.
با بسط این تحلیل میتوان گفت انجماد دورنماهای شهری و ویرانهها در این آثار در جهت «حفظ» و ابدی ساختن آنها بوده > {مراجعه شود به فایل جدول الح > بهغیراز دورنماهای ذکر شده که به نحوی به مفهوم «وطن» اشاره دارند، تصاویرِ مُلهم از ویرانههای سنگیِ تخت جمشید نیز بخش مهمی از ترکیببندی آثار این دوران را تشکیل میدهند.