چکیده:
ابن سینا بهتبع ارسطو برای حل معضل استقرا از قاعدۀ «الإتفاقی لایکون دائمیاً و لا اکثریاً» بهره برده و بر این اساس، اولین مسئلۀ مقالۀ حاضر، پرسش دربارۀ معنا و مفاد این قاعده ازنگاه اوست. از آنجا که واژۀ «اتفاق» به پنج معنا بهکار می رود، در وهلۀ نخست باید مشخص کرد او دقیقاً کدام معنا را درنظر داشته است تا از این طریق، مفاد این قاعده روشن شود. درپی بررسی آثار شیخالرئیس درمییابیم مراد او اتفاق بهمعنای بخت و همچنین هرسه معنای نفی علیت (فقدان علت فاعلی، علت غایی و رابطۀ علّی) نبوده؛ بلکه اتفاق بهمعنای وجود معارض، موردنظر اوست. طبق بیان بوعلی، وقتی می توان پدیده ای را اتفاقی دانست که نسبتبه سبب ذاتیاش درنظر گرفته نشود. اتفاقی، امری است که سبب و غایت بالعَرَض دارد و اکثری و دائمی نیست. هر امری که نسبتبه سبب ذاتیاش سنجیده شود، ازنوع دائمی و اکثری خواهد بود و بر این اساس میتوان گفت ازنظر ابنسینا دائمی و اکثریبودن، ملاکی است که نشان میدهد شیء مطابق طبیعت و ذات خود عمل می کند. در این مقاله، اصل علیت و لوازم آن (ضرورت و سنخیت علت و معلول)، قاعدۀ «الشیء ما لم یجب لم یوجد» و قاعدۀ «القسر لایدوم» بهعنوان مبانی قاعدۀ الاتفاقی معرفی شده اند.
خلاصه ماشینی:
موضوع این گزاره ، «الاتفاقی » است که پیشتر درباره معنای آن در فلسفۀ سـینوی سـخن گفتیم و به این مسئله پرداختیم که اتفاق ازنظر ابن سینا خلاف آنچه ابتدا بـه نظـر مـی رسـد، مقوله ای درمقابل علیت محسوب نمی شود و مقصود ابن سینا امری نیست که بدون سـبب و علت باشد؛ بلکه اتفاق امری است که به صورت اقلی از سبب خود رخ می دهد؛ زیـرا شـی ء دچار معارضی شده است که آن را از طبیعت خود دور می کنـد.
ازنظر ارسطو و ابن سینا هریـک از ایـن امـور اگر نسبت به سبب ذاتی خود درنظر گرفته شوند، واجب اند؛ اما وقتی به سببی دیگـر بـه نـام سبب بالعرض نسبت داده شوند، اقلی یا مساوی اند؛ پس معنای اکثری و دائمی نبـودن طبـق تحلیل شیخ الرئیس ، هم امور متساوی و هم امور اقلی را شامل می شود (ابـن سـینا، ١٤٠٥ق ، ص .
تفاوتی که وی در ایـن دو حیطه قائل شده ، دال بر اعتقادش به مسئلۀ زیادت وجود بر ماهیت اسـت و اسـتدلال او بر این مطلب در الإشارات و التنبیهات ، بدین شرح است : «بـین نیازمنـدی شـی ء بـه علـت در موجودشدن و نیازمندی اش به علت در تحقق ذاتی ، چه در خـارج و چـه در عقـل ، فـرق اسـت »؛ همچنین : «بدان که معنای مثلث را به خوبی درمی یابی ؛ درحـالی کـه در وجـود خـارجی آن شـک داری که آیا در خارج ، موجود هست یا نه »١ (ابن سینا، ١٣٧٥، ص .