چکیده:
اگرچه منازعه روسیه و اوکراین اغلب بر اساس گزارههای ژئوپلیتیکی همچون گسترش ناتو به شرق اروپا تفسیر میگردد، اما هویت فرهنگی و استنباط نخبگان سیاسی دو طرف از آن نیز نقش شاخصی را در تشدید این پیکار ایفا نموده است. بعضاً نوع تفسیر از هویتها که بر اساس احساس دلبستگی فردی به جامعه یا گروه مشخص بر مبنای مؤلفههای فرهنگی-اجتماعی همچون مذهب، زبان و غیره تعریف میشود، بر ایجاد اصطکاک در میان جوامع بشری اثرگذار بوده است. این امر علاوه بر انبساط «خود و دیگری» در ساحت ذهنی عامه شهروندان، بر خودانگاره سیاستمداران و نحوه کردار آنان نسبت به سایر کشورها نیز تاثیر بسزایی دارد. بر همین اساس، پرسش مطرح آن است که هویت فرهنگی در تشدید منازعه روسیه و اوکراین چه نقشی داشته است. در این میان، ابعاد مفهومی این پژوهش بر مبنای ریوانشیسم و رادیکالیسم فرهنگی استوار و در چهارچوب روش توصیفی-تحلیلی و بهرهگیری از دادههای کتابخانهای و آماری، درصدد پاسخگویی به پرسش مزبور برآمده است. در نهایت نتیجه حاصله بیان میدارد که سیاستهای واکنشی دو طرف نسبت به یکدیگر در پیوند با تحقیرهای گذشته و تهدیدهای کنونی، دارای ریشههایی منبعث از هویت فرهنگی «متباین و متقارب» روسی و اوکراینی میباشد. ریشههایی که در کالبد انگارههای تاریخی، قومیتی، زبانی و دینی، منجر به تشدید منازعه کنونی دو کشور گردیده است.
Although the conflict between Russia and Ukraine is mostly interpreted based on geopolitical propositions such as NATO’s expansion towards the Eastern Europe, the cultural identity and the inference of the political elites in both countries also play a significant role in escalating this battle. In some cases, the way of interpreting identities, which are defined on the basis of a sense of individual affection to the society or a specific group according to a set of cultural and social features such as religion and language, has been influential in creating friction in human societies. In addition to expansion of “self and the other” in the mental situation of the citizens, this interpretation has a great impact on the perception of politicians about their ego and its function in relation to other countries. Meanwhile, the conceptual dimensions of this research have been based on cultural revanchism and radicalism. In order to answer the main question of the research, a descriptive-analytical method has been used and the data has been gathered through library and statistical resources. The findings of the present research indicate that reactional policies of both parties regarding one another and in ties with past humiliations and present threats have roots in “contradictory and converging” Russian and Ukrainian cultural identities. These roots, within the framework of historical, ethnic, lingual and religious perceptions, pave the way for escalating the current conflict between the two countries.
خلاصه ماشینی:
در همين راستا، کشورهاي مذکور بر اساس يک دسته بندي سه گانه قابل تفسير ميباشند؛ دسته نخست شامل کشورهايي همچون لهستان ، جمهوري چک ، اسلواکي، مجارستان ، روماني و بلغارستان ميشود که همواره در طول جنگ سرد در بلوک شرق و پيمان ورشو جاي داشته اند؛ دسته دوم صرفا شامل صربستان ميگردد، کشوري از شاخه قوميتي اسلاوهاي جنوبي که پيوسته در عصر کنوني از منظر سياسي و فرهنگي در جبهه حاميان سنتي روسيه جاي گرفته است ؛ در نهايت سومين دسته نيز صرفا شامل فنلاند ميگردد، ولي برخلاف شاخصه ايدئولوژيک دو دسته پيشين ، حضور اين کشور در حلقه مذکور صرفا به دليل موقعيت خاص ژئوپليتيکي در شمال شرق اروپا معنا مييابد؛ زيرا هدف نهايي از تکوين اين حلقه بر مبناي عدم حضور دولتي متحد دوآتشه غرب به صورت مستقيم در همسايگي با روسيه ميباشد و در صورت عدم حضور فنلاند در حلقه مزبور [فارغ از عدم وابستگي ايدئولوژيک هلسينکي به مسکو]، فلسفه ايجابي چنين منطقه اي تا حدود فراواني تخريب و مرزهاي شمال غربي روسيه با خلاء ژئواستراتژيک مواجه خواهد گشت .
حمايت هاي لنين و استالين از اين اعلاميه با اعمال امضاي / خود در ذيل آن و از سوي ديگر، پذيرش اکراهانه آن از سوي بوخارين در پيش از تشکيل رسمي اتحاد جماهير شوروي در سال ١٩٢٢، به تکوين نوعي از انديشه سياسي-هويتي خاص در ميان نخبگان مذکور منتج گرديد؛ بر طبق اين انديشه ، هر سرزمين داراي يک ملت «هسته » است که قلمرو اين هسته صرف نظر از جمعيت آن به عنوان خانه ملي کشور مطرح ميباشد؛ از اين رو، ساير اقوام حاضر در کشور بايد به مثابه پوششي حفاظتي براي اين هسته (روس ها) عمل نمايند و به منظور نيل به اين مهم ، امکان برخورداري از شبه استقلالي فرهنگي و سياسي در چارچوب فدراليسم شوروي را در جهت افزايش تواناييهاي خود و رضايت از هسته مرکزي (رجوع شود به تصویر صفحه) دارا خواهند بود.