چکیده:
در این پژوهش برآنیم تا با پیروی از رویکرد ساختواژهی متعارف که شاخهای از رویکرد کلی ردهشناسی متعارف است به این پرسش پاسخ دهیم که آیا واژهبستهای زبان فارسی بر اساس معیارهای ردهشناختی تشخیص واژهبست متعارف، در این دسته قرار میگیرند یا نه؟ بدین منظور، ویژگیهای واژهبستهای زبان فارسی شامل: نشانهی مفعولی /=o/، حرف ربط پیبستی /=o/، نشانهی افزایشگر /=am/، پیبستهای ضمیری، افعال پیبستی، یای نکره /=i/، یای تخصیص نکره /=i/، کسره اضافه /=e/ ، نشانهی تاکید /=hâ/ و نشانهی معرفه /=e/ را با معیارهای واژهبست متعارف مقایسه نموده و در مورد میزان متعارفبودگی آنها تصمیم خواهیم گرفت. این پژوهش برای فهرست واژهبستهای فارسی به شقاقی ( 1374، 1392) استناد کردهاست. از آنجا که غالب این واژهبستها در بافت گفتاری و غیررسمی از سوی گویشوران فارسی به کار گرفته میشوند، تمام مثالهای ارائه شده در این پژوهش از ضبط گفت وگوهای روزمرهی فارسی زبانان ساکن تهران به دست آمدهاند.
The present contribution bears an attempt to take a novel synchronic perspective on clitics in Persian namely canonical clitic. Introduced by Spencer & Lewis (2013) and being a sub branch of canonical typology approach, canonical clitic viewpoint looks for canonical instances of single grammatical categories which are the best, the clearest and the indisputable ones rendering spectacular typological definitions. In this paper, and analyzing 10 clitics, we endeavord to discover whether clitic system is canonical in Persian or the clitics are far from canonicity in some degrees. The data analysis revealed that among 70 points for the fully canonical system, Persian gained 64 which portrayed %9.1428 deviation from the canon, illustrayting that clitic system in Persian is so close to the canonicity of clitic systems world wide.
خلاصه ماشینی:
با اين حال ، پرسش مهمي که همچنان مطرح ميباشد؛ آن است که آيا ويژگيهاي مقولات زباني همواره و در تمام زبان هاي دنيا در چنين قالب هاي از پيش تعيين شده و معيني ميگنجند؟ آيا چنين تعاريف سياه و سفيدي براي توصيف مقولات خاکستري و يا مقولاتي که تا حدودي طبيعتي طيف وار دارند از کارايي لازم برخوردارند؟ در حقيقت آيا ميتوان تعريف واژه بست يا تمايز وند و واژه بست را به شکلي مطرح نمود که عموميت داشته باشد، تمام نمونه هاي اين مقوله را شامل شود (حتي آنهايي که به ظاهر در قالب تعاريف کلاسيک اين مقوله نميگنجند) و در واقع مختص زباني خاص نبوده ، بلکه از نوعي همگانيت بينازباني که در مطالعات رده شناسي زبان مورد نياز است ؛ برخوردار باشد؟ چنين رويکرد طيف واري به مقولات زباني، نيازمند نگرشي است که مقولات زباني را از منظري گسترده تر به تحليل بنشيند.
١) معيار توزيع در سطح گروه نحوي DclPhrase١ بر اساس اين معيار، يک واژه بست در نزديکي يا در مجاورت همان عبارت نحوي قرار ميگيرد که در بردارنده يا بازنمون ويژگي يا مشخصه دستوري واژه بست ميباشد، براي مثال ، اگر هستۀ اسمي از سوي توصيف کننده هاي اسم مثل صفت ، گسترش يابد و گروه اسمي را تشکيل دهد، واژه بست متعارف به انتهاي گروه اسمي متصل ميشود مانند: الف ) بالاخره کتاب خريدم .
“Clitics”, in Andrew Spencer and Arnold Zwicky (eds), The Handbook of Morphology.