خلاصه ماشینی:
"کدام مشکل؟ احساس میکنم که شعر این دوره حساسیت خود را در گفتگو با نزار قبانی ترجمه:موسی بیدج شعر، معطر، سرمه کشیده و خوشپوش میآید برابر زمان و مکان از دست داده،درست مانند هواپیمایی که ارتفاعسنجش از کار افتاده باشد.
میخواهم این را بگویم که این نزار قبانی که پیشتر دیدگاه سنتگرای شعر را شکسته و ثابت کرده که شعر او مشروعیت دارد و مردم هم همین شعر را میخواهند چطور شده است که حالا کاری را که برای خود مشروع میدانست برای شاعران جوان مجاز نمیداند؟چرا فکر میکند تجربههای جدید ماجراجویی است و توان ادامهء حیات ندارد و پایه و اساس درستی ندارد.
مهم آن است که شاعر کلید را پیدا کند-کلید خانهء شعر را-و با تلخی تمام باید بگویم که اغلب شاعران ما کلید این خانه را گم کردهاند و در خیابان میخوابند.
اگر ما این معیار را که دربارهء موسیقی و آواز است روی شعر مطابقت دهیم آیا میتوانیم بگوییم مثلا کار این آهنگساز که نتوانسته است با تعداد زیادی از مخاطبان ارتباط برقرار کند، ضعیف است؟درحالیکه آن دیگری که پوست بیرونی مردم را قلقلک داده،خیلی مهم و برجسته است؟ اولا،شما یک مثال سطح پایین بهنام عدویه را ذکر میکنید.
کسانی که چنین حرفی میزنند آثارم را خوب نخواندهاند،برای اینکه اگر من زن را بازاریابی میکردم یا به صورت کالا درمیآوردم یا از او کنسرو میساختم،امروز پولدارترین مرد جهان بودم،اما متأسفانه من با آتش دادوستد کردم و سوختم و در این آتشسوزی نه زن برای نجاتم آتشنشانی خبر کرد و نه مرد-که فکر میکند میان من و او پدرکشتگی است-مرا با اتومبیلش به اورژانس رساند."