چکیده:
«حدیث» را اگرچه میتوان پایۀ سنت معراجنامه دانست، این سنت در متون تفسیری بارور شد و بعدتر در متون مستقل منثور و نیز مقدمههای منظوم ادامه یافت. در مقابلِ سنتِ بالنسبه روشن متون معراجیه، سرآغازِ تاریخِ نگارههای معراج معلوم نیست. آنچنان که مشهور است قدیمیترین معراجنگارههای ایرانیاسلامی، بازماندۀ عصر مغول هستند؛ نیز یکی از دو نمونۀ سلسلهنگارهای معراج (منسوب به احمدموسی) متعلق به همین عصر دانسته میشود اما تا امروز متن قابل استناد نگارگران، بهطور متقن، شناخته نشده است. شناختی که در معراجنگارههای متأخری که برای منظومهها ساخته شده، روشنتر است. متن حاضر با فرضگرفتن ارتباط میان متون و تصاویر معراجیهها، تلاش داشت با اتکا به روایتهای مختلف معراج در هر دوره، به دستهبندی معراجنگارههای متقدم بپردازد و الگوهای بصری نگارههای معراج را تبیین کند تا پاسخی برای این پرسش که «چه ارتباطی میان الگوهای روایی و الگوهای بصری معراج وجود دارد؟» به دست دهد. در این راستا، در کنار «براق» (از اصلیترین عناصر معراج)، از عنصر «زمین» که عنصری غیرضروری در روایت عمومی معراج مینمایاند، در مقام «راهنما» استفاده شد که به ایجاد سه الگوی بصری معراج برای نگارههای قرن هشتم و نهم انجامید؛ الگوهایی که هریک، رویکرد متفاوتی نسبت به نقشکردن عنصر زمین (خاک، ساختمان و...) اخذ کرده بودند. برای روشنتر شدن دلایل خلق این الگوهای بصری، به متون منثور معراج رجوع شد تا ضمن یافتن الگوهای روایی معراج، از شباهتهای موجود در الگوهای بصری و روایی اطلاع حاصل شود. در نهایت، استناد به عنصر زمین در این دو نوع رفتار (متنی و تصویری)، توانست سه الگوی بصری معراجنگارهها را معنادار سازد. در این سه الگو، دستهای از نگارگران به زمین نقشی محوری در نمایش معراج بخشیدهاند، دستهای زمین را حذف کرده و در نهایت معراجنگارانی نیز اگرچه زمین یا نشانههای زمینی را تصویر کردهاند، رفتاری مغایر با نص معراج داشتهاند. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و مطالعات کتابخانهای شکل گرفته است.
Hadith is the fundamental basis on which the tradition of Miraj Nameh was formed. This tradition flourished in interpretive texts and continued in independent prose texts and poetic introductions. Unlike the roughly known tradition of Miraj literature, the history of Miraj Miniatures is not clear. The oldest Iranian-Islamic Miraj Miniature collections belong to the Mongol era. Despite the existing knowledge about later Miraj poetry, the exact text that has been used by the painters in Miraj Miniatures still has not been found out. Therefore, this study tries to discuss the relationship existing between narrative and visual patterns of Miraj tradition. In other words, this text focuses on the relationship between literature and miniature of Miraj tradition and tries to categorize early Miraj Namehs according to different Miraj narratives in different historical eras. To identify the texts cited by the painters, the writer has tried to use the “earth" factor as a guide. Thus, this essay extracted three visual patterns from eighth- and ninth-century miniatures, each of which depicted a different viewpoint on the “earth" factor (soil, building, and so on.). To clarify the reasons for creating these visual patterns, the prosaic texts of Miraj Namehs were examined; the result was an illustration of the narrative patterns of Miraj and the recognition of the similarities existing between the visual and narrative patterns. The “earth” factor used in these textual and visual contexts made three visual patterns of Miraj meaningful. In these patterns, some have given the earth an essential role in the Miraj’s narration. In some others, the earth has entirely been removed, and finally in the rest a counter manner against the Miraj’s text has been observed, although they have illustrated the earth or earthly signs. This essay tries to recognize and define these patterns. This research adopted a descriptive and analytical method and was undertaken by library study.
خلاصه ماشینی:
الگوهاي معراجنگاري در عصر ايلخاني و تيموري بازخواني الگوي بصري معراج به وساطت عنصر «زمين » و «براق» با اتکا به متون معراجيه * ميثم عليپور تاريخ دريافت : ۱۴۰۱/۳/۱۰ تاريخ پذيرش: ۱۴۰۱/۶/۳ / دوفصلنامه علميهنرهايصناعيايران چکيده سال پنجم ، شماره ١، پياپي ٨«حديث » را اگرچه ميتوان پايۀ سنت معراجنامه دانست ، اين سنت در متون تفسيري بارور شد و بعـدتر در متـون مسـتقل منثـور و نيـز مقدمـه هاي بهار و تابستان ١٤٠١ منظوم ادامه يافت .
/ مقالۀ حاضر تلاش دارد تا پاسخ هاي مناسبي براي پرسـش هاي ذيـل بـه دسـت دهـد: «دو الگـوي تک نگـاره و سلسـله نگارههاي معـراج چـه ارتباطي با متون منثور و منظوم معراج دارند و چگونه ميتوان اين تمايز را توضيح داد؟»، «چگونه ميتوانيم الگـوي بصـري نگارههـاي معـراج را بـا / الگوهاي معراجنگاريدر عصر متون معراجيه هاي هر دوره توضيح دهيم ؟» و در اين راستا، «عنصر دسته دومي همچون زمين چگونه ميتوانـد نقـش فـاعلي در شـناخت الگـوي ايلخاني و تيموري؛ بازخواني الگوي بصري معراج، به وساطت يک معراجنگاره ايفا کند؟» عنصر «زمين » و...
از مهم ترين نتـايج ايـن جابـه جايي قدرت در ايران ساخت مراکز علمي و فرهنگي چون رصدخانۀ مراغه و متعلقات آن توسط خواجه نصيرالدين طوسي، و نيز «شـنب غازانيـه » بـه نـام غازانخان و «ربع رشيدي» به نام خواجه رشيدالدين فضل الله در تبريز و پايان قرن هفتم است کـه در کنـار مـدارس دينـي و علمـي، بـا بـه کارگيري هنروران و صنعتگراني از مليت هاي مختلف ، درصدد ايجاد فرهنگ و هنري فرامرزي برآمد (آژند ۱۳۸۶، ۲۳ـ۲۵).