چکیده:
مهدی آذریزدی پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران است. از میان آثار وی مجموعهی قصههای خوب برای بچههای خوب مقبولیت و محبوبیت بسیاری یافته است و پرتیراژترین اثر ادبیات کودک محسوب میشود. در مقالهی حاضر برای یافتن الگوی فهم و گرایش هرمنوتیک آذریزدی پس از بررسی 121 قصهی بازنویسیشده و طبقهبندی تفاوتهای بازنویسی با قصههای ماخذ، هفت دسته تغییر مشخص شد. این تغییرات هفتگانه متاثر از سه مرحله فهم آذریزدی است: 1. فهم از متون کهن؛ 2. فهم از وظیفه و رسالت خود و 3. فهم از مخاطب. بر اساس یافتههای تحقیق، آذریزدی در هر یک از این مراحل به امکان فهم عینی متن و فهم درست و برداشت واحد از متن معتقد است. از نظر او معنا و کارکرد کلمات ثابت است و با تصریح بر مفاهیم اخلاقی به مخاطبش نیز اجازه نمیدهد فهمی متفاوت یا مخالف با هدف قصههایش داشته باشد؛ بنابراین الگوی فهم آذریزدی با هرمنوتیک سنتی و بهطور خاص با نحلهی شلایر ماخر منطبق است.
Mehdi Azaryazdi is known as the father of the Persian Child Literature. Amongst his works, the "Good Stories for Good Children" book series have gained a lot of popularity and are considered as the most widely circulated work of child literature in Iran. Through the present study, in order to find the pattern of understanding (i.e. hermeneutical orientation) of Azaryazdi, a comprehensive sample of 121 rewritten stories of his collection are reviewed. Then their differences with the original (i.e. ancient) stories are classified. Hereby, seven categories of changes are identified. These seven types of changes are conclusively the outcome of author’s understanding of A) ancient texts, B) his own mission and duty, and C) the audiences (i.e. children).According to the research findings, in each of these three stages of understandings, Azaryazdi believes in A) Possibility of objective understanding, B) Complete and true understanding, and C) Just one single true interpretation of texts, contexts, or whatever which is the subject of understanding. In his view, the meaning and function of words are permanently fixed. Though, by emphasizing on moral concepts, he does not allow his audiences to have a different or opposite understanding of the purpose of his writings. Therefore, it is concluded that the pattern of his understanding is matched with the traditional hermeneutics; particularly harmonized with Schleiermacher's style.
خلاصه ماشینی:
از نظر او معنا و کارکرد کلمات ثابت است و با تصريح بر مفاهيم اخلاقي به مخاطبش نيز اجازه نميدهد فهمي متفاوت يا مخالف با هدف قصه هايش داشته باشد؛ بنابراين الگوي فهم آذريزدي با هرمنوتيک سنتي و به طور خاص با نحله ي شلاير ماخر منطبق است .
بعضي از اين بازنويسيها به جز تغيير سبک نگارش که لازمه ي بازنويسي قصه هاي بزرگ سال کهن براي کودکان امروزي است ، تفاوت هاي ساختاري و محتوايي با مآخذ دارند.
براي نمونه آذريزدي در قصه ي «سنگ پشت پرحرف » بازنويسيشده از قصه ي «دو بط و باخه و دوست آنان » در کليله و دمنه ، ساده نويسي را کافي دانسته و از اعمال تغييرات بيشتر و بازآفريني قصه اجتناب کرده است ؛ زيرا موضوع و ديگر عناصر اين قصه در حد فهم کودکان است و به تحول بيشتر نيازي نيست .
آذريزدي در اين نوع تغيير گاهي بخش هايي از قصه را که فهم آن براي کودک دشوار است ، جايگزين مفاهيم امروزي ميکند؛ براي نمونه در قصه ي «گواهي درخت » (آذريزدي، ١٣٨٧: ج ٣: ٩٤-٩٨) که از کتاب قابوس نامه ، داستان «مردي بود به طبرستان » (عنصرالمعاني ، ١٣٤٢: ١١٥-١١٧) بازنويسي شده است ، خريد و فروش کنيز را به فروختن زمين و ازدواج تغيير داده است که براي کودک محسوس است .
اين دو نويسنده در کتاب هاي عرفاني خود گاه فقط درون مايه و پيام هاي عرفاني را مدنظر داشته اند، اما آذريزدي آن ها را براي کودک مناسب نديده و تغيير داده است .