چکیده:
هدف این پژوهش بررسی غم غربت و کودکی و نوجوانی در دیوان میررضی شاعر سرشناس قرن یازدهم در دوران حکومت سلسله صفویه است. غم غربت به عنوان یک حالت روانشناختی زمانی روی میدهد که انسان با فقدان عنصری مادی یا معنوی دچار پریشانی و خلاء روانی گردد. دلیل این حس نوستالژیک که همراه با حسرت نسبت به وقایع و اتفاقات گذشته است؛ میتواند دلایل گوناگونی از جمله دوری از وطن، یادآوری گذشته های خوب، شور و نشاط جوانی، از دست دادن عزیزان خود یا دیگر اتفاقات شیرین زندگی در گذشته باشد. با توجه به مهاجرت اجباری شاعر به خطه هندوستان و دوری از وطن این احساس عاطفی غربت و یادآوری دوران جوانی به شعر او حال و هوای احساسی تری بخشیده و حس تعلق به موطن و زادگاه را برجسته کرده است. رویکرد او به وطن تماماً جنبه خاطرات فردی دارد و از احساس و خاطره جمعی و نوستالژی اجتماعی در دیوان او موردی مشاهده نمیشود. آنچه احساسات او را بر می انگیزد، خاطرات خوش گذشته از زندگی در ایران و حسرت دوری از خاک وطن و اشتیاق فراوان او در بازگشت به وطن و سرزمین آرزوهاست. روشی که در این پژوهش اتخاذ گردیده، توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر ارزیابی کمی است. به این گونه که با مطالعه و گزینش اشعار بر اساس موضوع مورد بحث، طرز بیان و نحوه پرداخت او به غم غربت و خاطرات کودکی و نوجوانی مورد بررسی قرار میگیرد. مهاجرت و تبعاتی که میتواند در دوران میانسالی و کهنسالی گریبانگیر هر فردی باشد در اشعار میررضی دیده و بدان پرداخته شده است. یادکرد گذشته در شعر او به زیباترین تصاویر ممکن با بضاعت شاعر، رخ نموده و البته که تحسر و دریغ اندوهناکی نیز دارد که مخاطب شاعر را تحت تأثیر قرار میدهد. در فرجام به این نتیجه می رسیم که میررضی در شعر خود با پرداختن به غم غربت و حسرت ناشی از دوری از وطن، بخش قابل توجهی از تعابیر شعری خود را به آنها اختصاص و تجربیاتی را که کاملاً هم فردی است در شعر خویش بازتاب بخشیده است.
The purpose of this article is to investigate the homesickness, childhood and adolescence in Divan of Mir Razi Danesh Mashhadi. Homesickness as a cognitive state occurs when a person suffers from distress and psychological emptiness due to the lack of a material or spiritual element. The reason for this nostalgic feeling that is accompanied by nostalgia for past events; could be a variety of reasons, including being away from home, remiding of enjoyable pasts, youthful vivacity, losing loved ones, or other desirable life events in the past. Due to the poet's unwanted migration to India and being far from home, this emotional feeling of homelessness and reminding of his springtimme has given his poetry a more emotional mood and glorified his sense of belonging to his homeland. His approach to the homeland has all aspects of individual memories and there is not any evidence of collective feelings and memories and social nostalgia in his work. What provokes his feelings are the happy memories of living in Iran and the longing to be away from his homeland and his strong desire to return to his homeland and the land of dreams. The method used in this research is a desriptive- analytical one and this case-study research is based on the quantitative evaluation. Mirrazi's way of expressing the grief of homelessness and childhood and adolescence memornories were examined by studying and selecting the related poems, so the data gathering is a purposive sampling. After analysing the data it was seen that immigration and its consequences that can be felt by anyone in the middle age and old age can be seen in Mirrazi 's poems. Besides, remembering the past is illustrated in the most attractive and beautiful way in his poem and of course he has a powerful regret that affects the audience. Finally, we can conclude that Mirrazi didicated a significant part of his interpretation to homesickness, by addressing the grief of homelessness and regreting it. He also has reflected his individual experiences in his poetry.
خلاصه ماشینی:
دليل اين حس نوستالژيک که همراه با حسرت نسبت به وقايع و اتفاقات گذشته است ؛ ميتواند دلايل گوناگوني از جمله دوري از وطن ، يادآوري گذشته هاي خوب ، شور و نشاط جواني، از دست دادن عزيزان خود يا ديگر اتفاقات شيرين زندگي در گذشته باشد.
با توجه به مهاجرت اجباري شاعر به خطه هندوستان و دوري از وطن اين احساس عاطفي غربت و يادآوري دوران جواني به شعر او حال و هواي احساسي تري بخشيده و حس تعلق به موطن و زادگاه را برجسته کرده است .
عواملي چون مهاجرت و دوري از وطن ، يادآوري گذشته خوب و شيرين چون کودکي، مرگ عزيزان ، دوستان يا اعضاي خانواده ، پيري و از بين رفتن شور و نشاط جواني و هر چيز خوب و با ارزش که به هر دليل انسان آن را از دست داده و حال به خاطر فقدانش سوگوار است و با حسرت از روزگار بودنش ياد ميکند و مشتاقانه بازگشت به آن را آرزو دارد (موسوي و همکاران ،١٣٩١: ١٤٧) «بخش وسيعي از اندوه يادهاي شاعران معاصر در سوگ ديگر شاعران در قلمرو شعر سنتي معاصر و در انواع قالب هاي آن قرار ميگيرد و حتي با پيدايش شعر نيمايي و سپيد نيز اندوهيادهايي در قالب سنتي ديده ميشود» (جلالي پندري، ١٣٨٩: ٧).
١. نوستالوژي غم غربت در اشعار دانش در فراق وطن سروده : ز باغ خشک هندم تنگدل ، گلزار ايران کو که سروش بر صداي آب رقصد دل به بر ما را (دانش مشهدي، ١٣٧٨: ٣٦) در اينجا شاعر خطه هندوستان را چون باغ خشکي ميداند که ماندن در آن باعث تنگي دل و تکدر خاطر گرديده و احساس نوستالژيک خود را به موطن اصلي با يادآوري تصويري زيبا و احساسي رقصيدن سرو با صداي موسيقي آب در وطن نشان ميدهد.