چکیده:
تحقیقات صورت گرفته پیرامون رمان تاریخی بهدلیل عدم توجه به خاستگاه، تبار متن و گفتمانهای موازی، آن را نوعی «مخدّر فرهنگی» و عقبگرد نوستالژیک جامعه سرخورده ایرانی به اسطوره عصر طلایی میدانند و با کلانروایتها و احکامی کلی از قبیل ناسیونالیسم به توضیح و تأویل آن پرداختهاند. نوشتار حاضر با مبنا قراردادن دامگستران و با روش تحلیل محتوای کیفی در چارچوب کاربست تحلیل گفتمان انتقادی انجام شده است؛ بر این اساس با تحلیل دامگستران در چند سطح، قرائت دیگری درکنار سایرقرائتها از فلسفه وجودی این ژانر ارائه شده است؛ از این منظر با تکیهبر این داستان بهعنوان یک متن مستقل، معناهای کانونی اثر شناسایی شدهاند. سپس این معانی به بافت اصلی منتقل شدهاند تا اصالت معنا در آن بافت مشخّص گردد. پس از ردیابی این معنا در یک سیر تاریخی به عصر آفرینش اثر بازگشت نموده و اینبار معنای دگردیسی شده در بافتار جدید و در یک رابطه بینامتنی- بیناگفتمانی مورد ارزیابی قرارگرفتهاست و در مرحله پایانی نسبت متن با گفتمانهای حاکم تبیین شده است. نتیجه بررسی دامگستران بیانکننده این حقیقت است که این متن نه متنی محافظهکارانه و معطوف بهنوعی «نوستالژی منفعلانه» بلکه متعلّق به رادیکالترین گفتمانهای عصر نویسنده است. در این خوانش یک اثر بهظاهر پیشپا افتاده و یک داستان مرده، در کنار سایر اجزای همگن، گفتمانی را صورتبندی میکنند که این گفتمان بیش از هر چیز فریاد اعتراضی است نسبت به تثبیت، بسط و گسترش نظام سرمایهداری جهانی که در پایان قرن نوزدهم به آرامی سایه شوم بیعدالتی و نابرابری را بر پیکره نحیف جهان جدید میگسترانید.
Studies on historical novels due to not paying attention to the origin of the text and parallel discourses consider the historical novel as the nostalgic return of Iranian society to the myth of the Golden Age and it has been explained with macro-narratives and concepts such as nationalism. This article has been done based on Damgostran and by the method of qualitative content analysis in the context of the application of critical discourse analysis. So by analyzing Damgostaran on several levels, another reading of this genre has been presented. In this research, based on the above story, the central meanings of the work have been identified as an independent text and these meanings have been transferred to the original context in order to determine the originality of the meaning in that context. After tracing this meaning in a historical course, it returned to the era of the creation of the work, and this time the transformed meaning has been evaluated in a new context and an intertextual-interdiscursive relationship. Finally, the relationship between the text and the prevailing discourses is explained. The result of Damgostran's study is that this is not a conservative work. Rather, it belongs to the most radical discourses of the author's time. In this reading, a seemingly mundane work and a dead story, along with other homogenous components, form a discourse that is more than anything else a cry of protest against the consolidation and expansion of the global capitalist system that at the end of the 19th century slowly spread the shadow of injustice and inequality on the thin body of the new world.
خلاصه ماشینی:
اين رمـان از نخسـتين آثـاري اسـت کـه در ژانـر رمـان تـاريخي فارسـي نگاشـته شـده اسـت و دليـل انتخـاب آن عـلاوه بـر داشـتن فضـل تقـدّم ، قرارگرفتن در يکي از مهم ترين دوره هاي سياسي، تاريخي و اجتماعي ايران يعني سـال هـاي مقارن با گذار جامعه از قاجاريه به پهلوي است .
٣. اهميت و ضرورت انجام پژوهش اهميت تحقيق حاضر را از دو منظر ميتوان به بحـث گذاشـت ؛ نخسـت اهميـت تحقيـق در رمان تاريخي به اعتبار قرارگرفتن اين ژانر در ذيل ادبيات و هنر عامه پسند و سپس تمرکز بـر آن به عنوان يک گفتمان مستقل ؛ در وجه نخست ، ميتوان گفـت کـه ايـن حيطـه در دوران جديد به نوعي صحنه مبارزه تبديل شده است ، به طوري که در آن معـاني بـراي حيـات خـود مبارزه ميکنند و ايدئولوژيهاي حاکم به چالش کشيده ميشوند (نـک .
آقاگـل زاده در مقاله هايي با عنوان «کارآمدي الگوي تحليل گفتمـان انتقـادي فـرکلاف در نقـد و ارزيـابي برابرها در متون ترجمه شده خواهران اثـر جيمـز جـويس » (١٣٨٩)، «رويکردهـاي غالـب در تحليل گفتمـان » (١٣٨٦)، «تحليـل گفتمـان انتقـادي و ادبيـات » (١٣٨٦)، بـه کارآمـدي ايـن رويکرد در بررسي و تحليل آثار ادبي اشاره کرده است ؛ تحقيقاتي نيز انجام گرفته است که الگوي تئوريک خود را از فرکلاف اخذ کرده انـد؛ سـّيدعلي سـراج (١٣٨٨)، در پايـان نامـه خود با عنوان «تحليل گفتمان غالـب در رمـان هـاي سـيمين دانشـور» بـه کشـف جهـان بينـي دانشور و معاني نهفته در لايـه هـاي پنهـان رمـان هـاي او پرداختـه اسـت .