چکیده:
مهر طلبی، هویت مظلوم، همذات پنداری، و فرافکنی، از نشانههای وابستگی نفسانی است که از عشق سالم فرسنگها دور است. رنجش و نالش، گونهای حسبحالپردازی است که بیشتر ریشه در رویدادهای بزرگ زندگی شاعران دارد. واکنش شاعران به این رخدادها تند است و همراه با جوش و خروش و در حال و هوایی اندوهناک، سامان میپذیرد. حیران دُنبُلی، از شاعران روزگار قاجاریه، درحادثهی جدایی از معشوق دریغ یادهای شاعرانه دارد که در منِ غنایی شاعر، جلوه کرده است. منِ زار، محزون، ستمکش، مبتلا، بیچاره، بدبخت و شکسته، اندکی از بسیار درد وارههای شاعری است که «هویت مظلومش» را با آه، ناله، نفرین، شکایت و افسوس، نشان داده است. درواقع، آنچه در دستور زبان عاطفی حیران رنگ عشق به خود گرفته، نیازها و وابستگیهای نفسانی بیمارگونه است. گله از جدایی و باور به نقش چرخ، بخت، قسمت، چشم زخم و رقیب، در جدایی معشوق، خود داوری، مهرطلبی و چشمداشتِ ترحم، در شمار دیگر ویژگیهای سرودههای حیران هستند. حیران، در یک رابطهی نابرابر، انسانی مهرطلب است که خود کم بینیهایش را با بسامد بالا نشان داده است. شاید بتوان گدازههای آتشین برون ریخته از هستی ناتوان حیران را آینهای تمام نمایی از ستم جامعهی مرد سالار و دین مدار در درازای تاریخ شعر فارسی، دانست. میتوان رنجمویههای حیران را به جایگاه و نقش و توان زن در روزگار قاجاریه نیز مربوط دانست و بر این باور بود که ادب عشق زنانه در برابر ادب قدرت مردانه، شکست خورده است.
Nostalgic poetry is a type of autobiography mostly rooted in the important events in the life of the poet. The poet’s reaction to these events is mostly sharp and effusive, being formed in morose moods. Poems with the theme of separation and love failure are a type of autobiography that contains especial idioms with higher frequency. Heyran Donboli, a female poet of Qajar era, composed nostalgic poems fed by a separation from her love as reflected in her loving self. Phrases such as -“I” the feeble, “”I” the sad, “I” the oppressed, “I” the afflicted, “I” the helpless, “I” the unlucky and broken- are instances of sadness phrases used by the poet that represent her wistful “oppressed self”. The representation of love in her sentimental discourse appears to be a reflection of her pathological needs and dependence. Among other particularities of Heyran Donboli’s poems is reproach of separation, fate, evil eye and love rival, self-judgement, begging for affection and asking for mercy. Heyran can be considered a love-seeking poet who has displayed her inferiority complex with high frequency arising from a lopsided relationship. It can be argued that the feverous emotional eruptions of feebleness in Heyran’s poetry are a clear mirror reflecting the history-long oppressions of a male-chauvinistic and religious society. It can also be argued that Heyran’s poetry reflect the status of women in Qajar era and further claim that the feminine love literature was defeated by the literature of masculine power. Keywords: Heyran Donboli, Ghazal, the loving self, the oppressed self, nostalgia
خلاصه ماشینی:
شيوه و اهميت پژوهش در اين پژوهش که بر پايه ي سندپژوهي و بررسي بن مايه هاي من غنايي و بسامد رنج مويه ها سامان يافته ، شعر حيران از زاويه ي غم عشق و هويت مظلوم واکاوي ميشود.
جبران با اشاره به گذرا بودن اندوه و شادي که «راز درون » يا ذات را ميپوشانند، رهايي را در گريز از خوش و ناخوش ميداند: فإن ترفعت عن رغد و عن کدر جاورت ظل الذي حارت به الفکر (جبران ،١٣٧٩ :٧٧) به نظر ميآيد سعدي نيز غم عشق را فراتر از غم هاي کوچک و وابستگيهاي نفس ميداند: غم عشق آمد و غم هاي دگر پاک ببرد سوزني بايد کز پاي بر آرد خاري (سعدي،١٣٦٨: ٧٦٧) منزوي نيز بر همين باور است که عشق چيزي فراتر از غم ها و شاديهاي کوچک است : به دور افکنده ام غم ها و شاديهاي کوچک را تو اي رمز بزرگ انتخاب من سلام اي عشـق (منزوي،١٣٨٨: ٢١٩) بر اين بنياد و با رويکرد به تفاوت عشق راستين با دروغين ، بسياري از عاشقانه ها ترجمان وابستگي نفساني و آويختگي معتادگونه ي شاعران است که ريشه در ترس و مالکيت دارد.
» (روييز، ١٣٩٨: ٤٣) در دايره ي واژگان کاربردي منظومه ي انديشه ي حيران ، شاعري رخ مينمايد که بر خويشتن شمشير کشيده است : من زار، نزار، ناتوان ، غريب ، بيکس ، بينام ونشان ، افگار، مبتلا، حزين ، غم ديده ، مبهوت ، واله و شيدا، حيران ، آشفته و پريشان ، پر شکسته ، بيدل ، عاشق ، بيبال وپر، بينوا، مسکين و فقير، ستم کش ، بيچاره ، نالان اشک افشان ، سرگشته ، خسته ، حقير، پژمرده ، بيقرار، رنجور، مهجور، کم دماغ و شيفته مزاج و بيچاره در تاروپود شعر عاشقانه ي حيران پرده از راز شاعري برميدارد که در نفي خود بسيار کوشا بوده و آنچه را بازتاب ميدهد، عشق نيست ؛ بلکه دردهاي جاني خسته است (مختاري،١٣٧٨: ٤٠).