چکیده:
شادی» یکی از ویژگیهای موثر در وجود انسان است که جان و جسم آدمی» تاثرات فراوانی از این جنبهی
عاطفی انسان پذیرفتهاند. اگرچه تعریف روانشناسان از علل وعوامل شادی متفاوت است» اما همه در یک مبنا
باهم اتفاق نظر دارند و آن» نیاز ضروری فرد و اجتماع به تقویت بعد شادمانی و نشاط در وجود آدمی است و
اینکه این ویژگی میتواند موجبات شکوفایی و رشد و ترقی را در فرد و جامعه فراهم آورد. این مقاله موید آن
است که آموزههای جلالالدین محمد مولوی» در پی فراهم آوردن بسترهای شادی است با این تفاوت که
شادمانی از دیدگاه مولانا به عنوان یک عارف متشرع با آراء بزرگان دیگر متفاوت است. این تحقیق بر آن است که
شادی و نشاط را بر پایهی مثنوی معنوی بررسی نماید. دستیایی به افکار و اندیشههای مولانا از این جهت حاتز
اهمیت است که عقاید او را میتوان به عنوان یک شاعر و عارف بزرگ مسلمان و نماینده عرفان اسلامی ملحوظ
داشته و بر افکار بسیاری از پیروان او تعمیم داد. روش ما در این نوشتارء کتابخانهای و براساس مطالعه اسنادی و
تحلیل محتواست. از نظر مولوی غم از لوازم سلوک است و سالک نمیتواند بیدرد و اندوه باشد و اندوهی که
در مسیر رشد نباشد ناپسند وغمی که در راستای تعالی باشدء ارزشمند و پسندیده است. اندوه و شادی باعث
اعتدال روانی انسان میشود. از غمهای خردمندانه باید استقبال کرد و از شادیهای نابخردانه گذر کرد که غم
خردمندانه راهی به سوی سعادت است و در نتیجه پویایی و تحرک روح» بسیاری از غمها وشادیهای ملذموم و
روزمره را از بین میبرد و به روح انسان» زلالی حقیقی میبخشد.
خلاصه ماشینی:
ايـن مقالـه مويـد آن است که آموزه هاي جلال الدين محمد مولوي ، در پـي فـراهم آوردن بسـترهاي شـادي اسـت بـا ايـن تفـاوت کـه شادماني از ديدگاه مولانا به عنوان يک عارف متشرع با آراء بزرگان ديگر متفاوت است .
چنان که مولانا فرمود: جملــه خلقــان ســخره ي انديشــه انــد زان ســبب خســته دل و غــم پيشــه اند (مولوي ،١٣٨٩:٢/ ٣٥٥٩) مولانا جلال الدين محمد بلخي، شاعري طرب انگيز است و عشق و شور و شادي و نشاط ، جـزء لاينفـک ذات و حقيقت اين شاعر عارف است و غم و اندوه در قاموس تفکر او راه ندارد.
» (زرين کوب ، ١٣٨٢: ١١٥) آتــش طبعــت اگــر شــادي دهــد انــدرو شــادي مليــک ديــن دهــد چون کـه غـم بينـي تـو اسـتغفار کـن غــم بــه امــر خــالق آمــد کــار کــن (مولوي،١٣٨٩: ١/ ٨٣٦-٨٣٥) يکي از عميق ترين مسائل بشردر جوامع کنوني، همان غم و افسردگي است که در حال حاضـر بسـياري از مـردم بدان مبتلا هستند و سبب شده که بسياري از افسردگان در بيمارستان ها بستري شوند يا خودکشي کنند، امـا دليـل اين امر چيست ؟ مولانا پاسخي ساده به پرسش دارد.
اين شور و شوق عارفانه و اين وجد و حال روحاني چيسـت که از پس سال هاي دور، با گذار از منازل تاريک زمان و مکان ، خود را به امروز رسـانده بـا طراوتـي سـتودني کـه هنوز آن واژگان مترنم ، در اشتياق معشوق هلهله سر ميدهد: چه عروسي است در جان ، که جهان زنقش رويش چو دو دسـت نوعروسـان تـر و پـر نگـار بـادا (مولوي، ١٣٤٥: ٢٥) راز و رمز شادمانگي مولانا براي پاسخ به اين سؤال ، فرازهايي از مقالات شمس را از نظر ميگذرانيم و بعـد بـه تحليـل موضـوع ميپـردازيم .